نماینده سابق ولی فقیه در نیروی قدس که حدود 40 سال در کنار حاج قاسم بوده، روایتی متفاوت از زندگی و رشادتهای سردار دلها، از دفاع مقدس تا مبارزه با داعش و حتی کشف سردار سلیمانی در اوایل جنگ تحمیلی توسط حسن باقری بیان میکند.
به گزارش عاشورانیوز به نقل از خبرگزاری فارس، دوران آشنایی او با حاج قاسم به اوایل جنگ تحمیلی بازمیگردد. سال ۶۱ مقر تیپ ثارالله در حمیدیه اهواز بود و از همان جا رابطه دوستانه حجتالاسلام علی شیرازی و قاسم سلیمانی شکل میگیرد و به مرور زمان این رابطه عمیقتر میشود؛ تا جایی که حجتالاسلام شیرازی در سال ۶۶ به عنوان مسؤول تبلیغات لشکر ثارالله زیر نظر مستقیم سردار سلیمانی فعالیت میکند و حتی در زمانی که حاج قاسم، فرمانده نیروی قدس سپاه شد، حجتالاسلام شیرازی به عنوان نماینده ولی فقیه در این نیرو، کنار حاج قاسم بود.
در آستانه دومین سالگرد شهید قاسم سلیمانی، در ویژه برنامه «مرد میدان» خبرگزاری فارس برای بررسی شخصیت حاج قاسم به سراغ حجتالاسلام «علی شیرازی» جانشین سازمان عقیدتی سیاسی وزارت دفاع و رفیق ۴۰ ساله سردار دلها رفته و درباره زوایای زندگی حاج قاسم در چهار برهه یعنی از دوران قبل از پیروزی انقلاب و جنگ تحمیلی تا برقراری امنیت در جنوب شرق کشور و فرماندهی نیروی قدس به گفتوگو نشستیم که در ادامه روایت نماینده سابق ولی فقیه در نیرو قدس از مرد میدان را میخوانید:
حاج قاسم در دوران نوجوانی؛ وقتی برای بدهی پدر از روستا به کرمان رفت
سردار سلیمانی متولد «قنات ملک» بود. قنات ملک یکی از روستاهای رابُر و رابُر هم یکی از شهرهای شهرستان بافت استان کرمان است. در دوران نوجوانی مشکلی برای پدر حاج قاسم پیش میآید و همین امر موجب میشود که حاج قاسم برای تأمین بدهی پدرش که وام گرفته بود، به کرمان برود تا کار پیدا کند و با درآمدش قرض پدرش را بدهد. شخصیت حاج قاسم از اینجا شکل میگیرد. در نوجوانی این حد به فکر خانواده بود. از قنات ملک تا کرمان الان دو ساعت فاصله است و آن زمان مسیر صعبالعبور بود و بیشتر طول میکشید.
حاج قاسم پای انقلاب را به روستایش باز کرد
قبل از او، پسرخالهاش احمد (که از فرماندهان لشکر ثارالله بود و در عملیاتی شهید شد) در کرمان حضور داشت. قاسم سلیمانی در کرمان احمد را پیدا میکند و یک اتاق با هم اجاره میکنند. او یک مدت شاگرد بنا میشود و بعد هم در یک هتل به عنوان کارگر هتل کار میکند. پس از مدتی با مبلغی که از تلاش خود به دست آورده، به قنات ملک بازمیگردد و درآمدش را به پدر میدهد.
قاسم سلیمانی و پسرخالهاش شهید احمد سلیمانی
حاج قاسم همراه با احمد با مساجد و علما مأنوس میشود و به نوعی ارتباطش با انقلاب شکل میگیرد و شخصیتش چند مرتبه بالاتر میرود. او سپس در کرمان با شهید کامیاب آشنا میشود. خود حاج قاسم میگوید که شهید کامیاب و دستغیب در آشنایی من با امام (ره) و انقلاب اثرگذار بودند. بعد هم به روستا بازمیگردد. شاید اولین کسی در روستا بود که در مدرسه درباره انقلاب انشا مینویسد و به این ترتیب مردم روستا را با امام (ره) و انقلاب آشنا میکند.
سردار سلیمانی پس از پیروزی انقلاب/ از حضور در سپاه تا جنگ تحمیلی
بعد از انقلاب هم در مرکز آموزش سپاه کرمان، آموزش پاسداران و رزمندگان را بر عهده میگیرد و برای اعزام به کردستان و جبهه، نیرو تربیت میکند. حاج قاسم با شروع جنگ به خوزستان میآید. در دوران جنگ، تعدادی نیرو از کرمان به فرماندهی آقای گلزار به جنوب اعزام میشوند. آقای مهاجری به عنوان فرمانده گردان بود که قاسم سلیمانی به جبهه میرود و در آزادسازی آبادان شرکت میکند. حاج قاسم در گردان این آقایان بود.
نحوه فرمانده شدن حاج قاسم در دفاع مقدس/ شهید باقری حاج قاسم را کشف کرد
پس از مدتی شخصیت حاج قاسم را بسیاری از اطرافیان درک میکنند. شاید بتوانیم بگوییم که حاج قاسم را شهید حسن باقری کشف کرد. در اوایل جنگ، انسجام تشکیلاتی نبود؛ به طوری که افراد مختلفی به جبهه میآمدند و برخی را با توجه به سوابقی که داشتند، فرمانده میکردند. بعد از مدتی، حسن باقری با دیدن استعدادهای حاج قاسم، پیشنهاد میدهد که او فرمانده شود. قبل از عملیات فتحالمبین، حاج قاسم را به عنوان فرمانده تیپ انتخاب میکند و محسن رضایی حکم فرماندهی به او میدهد و به این ترتیب حاج قاسم خودش وارد کرمان میشود و چند گردان تشکیل داده و تیپ ثارالله را شکل میدهد.
برای اولین بار در عملیات فتحالمبین، حاج قاسم به عنوان فرمانده تیپ ثارالله وارد میدان جنگ میشود. بعد در عملیات بیت المقدس شرکت میکند. به مرور زمان، تیپ به لشکر ثارالله تبدیل میشود و در پایان جنگ تحمیلی هم چند لشکر شکل میگیرد و سپاه هفتم صاحب الزمان در جبهه تشکیل میشود.
این سیر تکاملی در جبهه تا سال ۶۶ اتفاق افتاد. وقتی حاج قاسم در لشکر ثارلله بود، من سال ۶۵ مسؤول تبلیغات لشکر بودم و قبل آن هم به عنوان روحانی در جبهه حضور داشتم. وقتی هم که سپاه هفتم ثارالله تشکیل شد، من معاون فرهنگی سپاه بودم و معاونت فرهنگی زیرنظر فرماندهی بود. به این ترتیب نیروی حاج قاسم بودم.
لحظات سخت جنگ تحمیلی/ وقتی امکان تشخیص تانکهای ایرانی از عراقی نبود
عملیات مرصاد و بعد، عملیاتی در شلمچه بود که عراقیها باب شلمچه را گرفتند و در جاده خرمشهر اهواز بودند. شاید در جنگ دو جا کار سخت بود. یکی عملیات کربلای ۵ بود. محوری که نیروها قرار بود حرکت کنند، محوری باریک و دو طرف آب بود. در شلمچه همزمان با عملیات کربلای ۵ در محورهای عملیاتی ترافیک سنگینی بود و هر لحظه صدای توپ و تانک شنیده میشد. یکی دیگر از موقعیتهای سخت در دفاع مقدس، پایان جنگ بعد از قطعنامه بود که فاو سقوط کرد و عراقیها به سمت شلمچه حمله کرده و تا جاده خرمشهر آمدند. مقطعی وضع به گونهای شد که فرماندهان تشخیص نمیدادند تانک ایرانی یا عراقی است. خاکریزی بود که یک سمت ایرانیها و سمت دیگر عراقیها بودند. در آن برهه لشکر ثارالله و لشکر المهدی باهم بودند. فرمانده لشکر المهدی سردار جعفر اسدی بود که اسدی به حاج قاسم میگوید «این همه تانک داری، اینها را راه بینداز تا بروند جلو». حاج قاسم میگوید «این تانکها، برای ما نیست. برای عراق است». این وحشتناکترین زمان جنگ بود که در آنجا شهید و اسیر زیادی دادیم.
مدیریت حاج قاسم در جنگ
حاج قاسم نمیشد عملیاتی شکل دهد و خودش شناسایی نکند. میگفت مردم جوانهایشان را دست من سپردهاند. باید محافظ جان آنها باشم؛ وگرنه روز قیامت باید جواب بدهم. حاج قاسم در عملیات کربلای یک در مهران، کربلای ۵ در شلمچه و خط عملیات در میدان جنگِ تن به تن، به نیروها غذای گرم میداد. وقتی در خط غذا را باز میکردیم، بخار از آن بلند میشد. گاهی هم کنار غذای رزمندهها نوشابه قوطیای بود. آن زمان نوشابه قوطی مرسوم نبود. سال ۷۲ برای تبلیغ به بندرعباس رفتم که برخی قشم رفته بودند و تعریف میکردند در قشم نوشابه قوطیای دادند. اما حاج قاسم سال ۶۷ برای رزمندهها کنار غذا نوشابه قوطی میداد و حتی به سایر لشکرها هم کمک میکرد.
این را شاید تهرانیها خیلی متوجه نشوند. از روز اولی که در جبههها بودم، یعنی از فرودین سال ۶۰ تا تاپایان دفاع مقدس، معنای نداری را نفهمیدم. مردم کرمان نیروها را در جبهه پشتیبانی میکردند؛ تا جایی که در عملیات کربلای ۴ فقط ۱۵۰ ماشین از رفسنجان به لشکر کمک کرد. در مقر لشکر ثارالله که اول جاده اهواز ـ خرمشهر بود، ما یک مهدیه بزرگ داشتیم که شاید بیش از ۱۰ هزار نفر آنجا جا میشدند. وقتی حاج قاسم سخنرانی میکرد، آنجا دیگر جای خالی نداشت. از اول ورودی تا پشت تریبون، حاج قاسم را روی دست میبردند. حاج قاسم در دلها جا داشت.
مأموریت مرد میدان پس از جنگ تحمیلی/ اشرار چگونه اسلحهها را زمین گذاشتند؟
پس از اتمام جنگ تحمیلی، حاج قاسم به کرمان آمد. وقتی به کرمان آمد، سال ۶۸، ۶۹ علاوه بر فرماندهی لشکر ثارالله در کرمان، فرماندهی جنوب شرق کشور را به حاج قاسم دادند.جنوب کشور که با افغانستان و پاکستان هم مرز بود، امنیت نداشت. برخی به دنبال جنس قاچاق و معامله سلاح بودند. اشرار در منطقه حضورپررنگی داشتند و برخی اوقات هم علیه جمهوری اسلامی قیام میکردند. حاج قاسم که وارد میدان شد، با نگاه مبارزه با اشرار و مردم اقدام نکرد. بلکه نگاه او نجات و درست کردن وضعیت اقتصادی مردم بود. حاج قاسم فرمانده کلاسیک بود. در جنگ جلوتر از نیروی شناسایی و اطلاعات بود. نیروی شناسایی و اطلاعات از خط اول خودی جلو میرود و پشت خط اول دشمن میرود تا دشمن را شناسایی کند. حاج قاسم در جنوب شرق هم همین قدر جلو بود. اشرار باور نمیکردند فرمانده است که در پیشانی گروه قرار دارد و میگوید «من آمدهام تا مشکل شما را حل کنم، چاه بکنم و آب برسانم تا شما کشاورزی کنید و تسلیم شوید».
سردسته اشرار سلاحها را روی کول گرفته و میگویند «ما تسلیم حاج قاسم سلیمانی هستیم». وقتی به اشرار اماننامه داد و آنها هم سلاحها را تحویل دادند، خود حاج قاسم همراه نیروهایش چاه میکند و زمین کشاورزی دایر میکند تا وضعیت اقتصادی مردم را بهبود دهد. حاج قاسم قهرمان است و در آن برهه هم حماسه آفرید. او کسی را که ناامنی ایجاد کرده بود، حافظ امنیت ملی کرد. این اتفاقات تا سال ۷۴ ادامه داشت و نکته جالب اینجاست که خودش نظارت بر وضعیت مردم جنوب کرمان و سیستان و بلوچستان داشت.
آغاز فرماندهی حاج قاسم در نیروی قدس
حاج قاسم اوایل سال ۷۶ نامهای به رهبر معظم انقلاب مینویسد «کار من در جنوب شرق کشور به اتمام رسید. اگر شما صلاح میدانید کار دیگری انجام دهم». همان سال رهبری ایشان را به عنوان فرماندهی نیروی قدس منصوب کردند.
هر چه از سال ۷۶ میگذرد، نیروی قدس، قدرتمندتر میشود. در آن زمان نیروی زمینی با سابقهای که در جنگ داشت، به عنوان ستون سپاه مطرح بود. مردم نیروی بسیج را میشناختند. یک مقدار نیروی دریایی و هوایی سپاه را میشناختند، اما کسی نیروی قدس را نمیشناخت. تا سال ۹۶ که میتوان گفت اوج عزت نیروی قدس در کشور و منطقه بود. حاج قاسم در افغانستان، بوسنی و هرزگوین، عراق، سوریه، لبنان و... در هر میدانی وارد میشود، حماسه میآفریند. حاج قاسم یک بیانیه درباره بحرین داد. ببینید در آن مقطع، مردم چقدر به این بیانیه توجه کردند. در دنیا مرسوم نیست که یک نیروی نظامی بیانیه دهد. اما حاج قاسم چه کرد که در دنیا دوست و دشمن به این بیانیه توجه کردند. از این مقطع هر چه جلوتر رفتیم، حاج قاسم رشد کرد. انگار بناست حاج قاسم به مرحلهای برسد که در اوج عزت شهید شود.
ژنرال بعثی عراق که شهید مدافع حرم شد
صدام، تحت زعامت آمریکاییها حکومتی شکل داد که ما مجبور شدیم با عراق وارد جنگ شویم. اگر میخواستیم نگاه مردم عراق و ایران را نسبت به هم تغییر دهیم، چقدر زمان میخواست؟ وقتی تروریستها وارد عراق میشوند، حاج قاسم و نیروهایش برای مبارزه با داعش به عراق میروند. مردم کربلا و نجف میگویند که همه مردم ساکها را بسته بودند تا از عراق بروند. حالا خبر میرسد که حاج قاسم آمد. فرمانده لشکر ثارالله که در جنگ تحمیلی با عراق جنگیده است، حالا برای رهایی مردم عراق، وارد این کشور میشود. با حضور حاج قاسم، تروریستها به خود اجازه تحرک و ورود به نجف و کربلا نمیدادند. پس از آن مردم عراق، عشق خود را به حاج قاسم ابراز میکنند. چون حضور حاج قاسم در سوریه و شکست داعش را دیدهاند. حشدالشعبی زیر چتر حاج قاسم شکل میگیرد تا داعش نابود شود.
حاج قاسم در عملیات کربلای ۵ با سپاه پنجم عراق جنگید. فرمانده این سپاه ابوحمزه صیداوی، یک سرلشکر است. حاج قاسم با او در شلمچه میجنگد. این فرمانده سپاه پنجم عراق، ژنرال بعثی و طرفدار صدام است. او در جنگ تحمیلی با تمام قدرت علیه حاج قاسم جنگید. سال ۹۳ که داعش به عراق حمله میکند، این فرمانده در نیروهای حشدالشعبی میآید و میگوید «من نیروی بعثی بودم و به کشورم خیانت کردم. میخواهم جبران کنم». به این ترتیب او نیروی حاج قاسم در عراق میشود و در حشدالشعبی تحت فرماندهی حاج قاسم و ابومهدی المهندس میجنگد و در دفاع از حرم و مبارزه با داعش شهید میشود. تحول تا کجا؟ فرماندهانی که زیر نظر حاج قاسم آمدند، زیاد هستند.
رشادتهای حاج قاسم در مبارزه با داعش/ وقتی سردار سلیمانی به دل دشمن زد
حاج قاسم میگفت: رفتار شما مهم است. در سوریه بارها دیدیم که ارتشیهای سوری و مردم آنجا میآمدند و مشکلات را به نیروهای ما میگفتند و ایرانیان را مأمن خود میدانستند. وقتی مردم فوعه و کفریا و نبل الزهرا محاصره بودند، حاج قاسم تمام تلاش خود را کرد تا مردم را نجات دهد. بیانصافی است اگر بگوییم حاج قاسم برای شیعیان نبل الزهرا بیش از سنیهای آنجا تلاش کرد. زمانی که نیروها و مردم در حلب در محاصره بودند، کسی جرأت نمیکرد تکان بخورد. اما حاج قاسم سوار هلیکوپتر شد و در حالی که هر لحظه احتمال زدن هلی کوپتر و عملیات توسط داعش بود، به دل دشمن زد تا آنجا را از محاصره خارج کند. حاج قاسم همان قدر که برای آزادسازی نبل الزهرا تلاش کرد، برای رهایی فوعه و کفریا از دست داعش هم برنامهریزی کرد، اما فوعه و کفریا در محاصره داعش بود که در نهایت توافقی صورت گرفت تا مردم شهر از آنجا خارج شوند. ماشینهایی برای خروج زنان و کودکان آماده شد. اما داعش به توافق خود پایبند نبود و برخی از ماشینها را هم به آتش بست. حاج قاسم خودش مثل نیروی عادی در میدان تلاش کرد و زندگی و جانش را برای نجات آنها گذاشت.
در سوریه عملیات حلب بود. قسمتی از حلب که تا خط عملیات فاصله زیادی هم نداشت، مقر فرماندهی حاج قاسم بود. در منطقهای دشمن حضور دارد و هر لحظه احتمال حمله است، حاج قاسم بدون هیچ ترسی سفره صبحانه را در بالکن پهن کرد. حاج قاسم این طور نبود که در زیرزمین فرماندهی کند. در میدان بود. در کردستان عراق هم همین طور بود. قبل از عملیات جلساتی بود. عملیات صبح شروع شد. چند تا از فرماندهان در منطقه بودند. من هم حضور داشتم. حاج قاسم نقطهای تعیین کرد و دستور داد که هیچ کسی حق جلو رفتن از این نقطه را ندارد. خودش جلو رفت. جان فرماندهانش از جان خودش مهمتر بود. او همراه نیروها رفت جلو. قسمتی که عملیات شروع شد و میدان تیر و ترکش بود، حاج قاسم حضور داشت. نزدیک ظهر، عملیات تمام شد و داعش شکست خورد.
شکست آخرین بازماندههای داعش
آخرین عملیات سه ماه بعد از زمانی بود که حاج قاسم گفته بود تا سه ماه دیگر پایان داعش را اعلام میکنیم. داعش عقبنشینی کرده بود و در مرز سوریه و عراق حضور داشت. در مرز بوکمال در سوریه و القائم در عراق درگیری بود. نیروهای داعش به هم ملحق شدند و برخی از آنها به کشورهای دیگر فرار کردند و برخی دیگر هم به کشورهای خود رفتند. آخرین گامها در مرز سوریه و عراق بود که با تلاش حاج قاسم، امنیت به سوریه و عراق بازگشت.
چگونگی تشکیل جبهه مقاومت توسط حاج قاسم
امام خمینی (ره) در پیام پذیرش قطعنامه ۵۹۸ فرمودند که ما باید بسیج جهانی اسلام را شکل دهیم. حاج قاسم وارد میدان شد و در مدتی که در نیروی قدس بود، جبهه جهانی بسیج را تشکیل داد. در این جبهه ایرانی از هر قشر و گروهی، لبنانی، سوری، عراقی، پاکستانی و افغانستانی حضور دارد. آنچه دشمن را به وحشت انداخت، همین اتحاد جبهه مقاومت بود. حاج قاسم یک جبهه وسیع به عنوان جبهه مقاومت تشکیل داد و بسیاری از نیروهای جهادی را در لبنان، سوریه و عراق فعال کرد. نیروهای حشدالعشبی در عراق، در سوریه به نام حیدریون بودند. زینبیون از پاکستان و فاطمیون از افغانستان هم آمدند.
روح سردار سلیمانی امروز پشتیبان نیروی قدس است
دشمنان تصور میکنند با شهادت حاج قاسم جبهه مقاومت تضعیف شد. اما این آغاز کار است. وقتی سردار قاآنی فرمانده نیروی قدس شد، به ایشان گفتم که تا دیروز نیروی قدس یک فرمانده داشت و اکنون دو فرمانده دارد. روح حاج قاسم امروز پشتیبان نیروی قدس است.«وَلَا تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّـهِ أَمْوَاتًا».
انتهای پیام/
ارسال نظر