چرا شیعه تبدیل به یک تفکر انقلابی در ایران شد و روشنفکران را کنار زد؟

باوجود این که سلطنت پهلوی سعی در امحای ارزش‌های اسلامی بالاخص شیعی در عرصه‌های سیاسی و اجتماعی داشت، اما به یکباره مکتب اهل‌بیت و سیره آنان به شدت مورد توجه روشنفکران قرار گرفت و رفته‌رفته تبدیل به جوهره حرکت انقلابی در ایران شد.

به گزارش عاشورا نیوز به نقل از  خبرگزاری فارس، فهم این مسأله که چرا اسلام سیاسی و نه ایدئولوژی‌های دیگر توانست حمایت گسترده بیش‌تر روشنفکران ایرانی را در سال‌های آخر دهه ۱۳۴۰ دهه ۱۳۵۰ به دست آورد از اهمیت بسیاری برخوردار است. چرا شیعه بر جریان روشنفکری ایرانی در سال‌های پیش از انقلاب مسلط شد؟ چرا به غیر از علی شریعتی سایر روشنفکران هم به این طیف پیوستند و شیعه را به عنوان یک مکتب انقلابی معرفی کردند؟ 

وقتی ناسیونالیست ایرانی می‌خواست اسلام را در ایران محو کند

شیعه درست پس از اینکه روشنفکران ایرانی آنتی تز آن را تجربه کردند به عنوان یک حوزه پژوهش فکری در ایران محبوب و پرطرفدار شد. در  دهه‌های ۱۳۱۰ و ۱۳۲۰ تعدادی از روشنفکران برجسته ایرانی سعی در ارائه روایتی از تاریخ پیش از اسلام داشتند که بتواند هسته ناسیونالیسم ایرانی را فراهم آورد. احمد کسروی، علی‌اکبر دهخدا، علی دشتی و صادق هدایت چهره‌های سرشناس این نسل قدیمی‌تر روشنفکران ایرانی بودند. این گروه از روشنفکران که اغلب احساسات و عقاید ضد اسلامی شدید داشتند، به طور پیوسته سعی در کاستن از نفوذ زبان عربی در ادبیات فارسی داشتند و حتی پرسش‌هایی در خصوص اعتبار اسلام به عنوان مذهبی معتبر و پذیرفتنی طرح کردند. برای مدت زیادی به ویژه در دهه ۱۳۳۰ و سال‌های نخستین دهه ۱۳۴۰ جریان روشنفکری که در پی ستایش ایران پیش از اسلام بود تا حدودی مقبولیت عمومی یافت و حامیان آن مورد تمجید و تحسین نیروهای متخصص تحصیل کرده و دیگر افراد تحصیل کرده قرار گرفتند.

اشتباه راهبردی روشنفکران ضد اسلامی چه بود؟

با این حال این جریان نتوانست نفوذ چندانی میان توده‌های مردم پیدا کند. شکست آنان در نفوذ در توده‌های مردم دو علت داشت: نخست اینکه این گروه از روشنفکران پدیده همچون دین را نقد می‌کردند که بیش‌تر ایرانی‌ها عمیقاً شیفته آن بودند، بیش‌تر این روشنفکران با ناچیز انگاشتن قدرت شیعه به عنوان نیروی اجتماعی و فرهنگی نافذ و گیرا، صرفاً درگیر مباحث دانشگاهی درباره برتری ادبیات فارسی بر ادبیات عرب یا برتری آیین زرتشت بر اسلام بودند. دلیل دیگر شکست جریان روشنفکری ضد اسلامی هماهنگی آن با دکترین رسمی رژیم پهلوی بود.

هماهنگی ناخواسته با رژیم سلطنت

با اینکه هیچ یک از این روشنفکران الزاماً از رژیم حمایت نمی‌کردند، ستایش آن‌ها از تاریخ پیش از اسلام مؤید استدلال رژیم در دفاع از سلطنت به عنوان نوعی نظام سیاسی بود که وجود آن در ایران از منظر تاریخی منطقی به نظر می رسید. پس از کودتا ۱۳۳۲ بیش‌تر ایرانی‌ها به ویژه طبقه متوسط شهری نگران روشنفکران حامی رژیم بودند که به نظر می‌رسید در تبانی و زد و بند با رژیمی هستند که بیش‌تر مردم آن را دست نشانده سیامی دانستند.

شیعه، آن ایدئولوژی انقلابی که داشت خاک می‌خورد

در چنین بستری تعداد فزاینده‌ای از روشنفکران جوان‌تر به شیعه به عنوان یک چارچوب ایدئولوژیک عام توجه نشان دادند. به باور بیش‌تر این روشنفکران، شیعه هم عمیقاً در جامعه پذیرفته شده بود هم اگر به درستی تفسیر می‌شد می‌توانست به اندیشه و پیام سیاسی شایسته‌ای شکل بخشد. آن‌ها معتقد بودند شیعه مذهبی جذاب و گیراست، زیرا مذهبی مشخصا ایرانی است، یعنی با مذهب بقیه جهان اسلام متفاوت است. شیعه یک ایدئولوژی بیگانه یا وارداتی نبود در حالی که تقریباً تمام دیگری ایدئولوژی‌ها اینگونه بودند. مهم‌تر اینکه درگیری با مسأله سیاست یکی از مولفه‌های برجسته تاریخ شیعه بود مولفه‌های یاد شده باعث شد تعداد فزاینده‌ای از روشنفکران ایرانی در دهه های ۱۳۴۰ و ۱۳۵۰ به شیعه توجه نشان دهند با آثار و نوشته‌های روشنفکر شیعه بیش‌تر و بیش‌تر از یک فرقه مذهبی به نوعی ایدئولوژی سیاسی و در حقیقت نوعی ایدئولوژی انقلابی تغییر می یافت. 


شما بخش‌هایی از این کتاب را مطالعه کردید

پایان پیام/

 

ارسال نظر