علامه امینی به فرزندش فرمود: «من این داغ و عقده دلم را از کربلا نگشودهام، و براى سیّد الشهدا، گریه سیرى در عمرم نکردم. با خدا پیمان بستهام که اگر خوب شدم، پنج سال در کربلا ساکن شوم، شاید گریه سیرى بکنم و این عقده دلم را به پایان برم» اما اجل مهلت نداد، گویا سیّدالشهدا از محبتى که به او داشت راضى به این همه سوز و گداز و سوختگى و گریه او نشد.