مادامی که این عبادتها را انجام ندهید، اصلاً نمیتوانید آن رحمت را درک کنید. ملائکه نمیتوانند ثوابهای اخروی را درک کنند. آن ثوابها برای انسان است و ملائکه در بهشت خادم انساناند.
به گزارش عاشورانیوز به نقل از خبرگزاری مهر، خطبه فدکیه نام سخنرانی حضرت فاطمه (س) در مسجدالنبی که در اعتراض به غصب فدک ایراد شد. خلیفه اول پس از جریانات بعد از رحلت پیامبر (ص) با منسوب کردن روایتی به پیامبر مبنی بر اینکه پیامبران از خود ارث برجای نمیگذارند، زمینهای فدک را که پیامبر (ص) به حضرت فاطمه (س) بخشیده بود، به نفع خلافت مصادره کرد. فاطمه (س) پس از بیثمر بودن دادخواهیاش به مسجد پیامبر رفت و خطبهای ایراد کرد که به خطبه فدکیه مشهور شد. ایشان در این خطبه بر مالکیتش درباره فدک تصریح کرد. همچنین به دفاع از حق حضرت علی (ع) درباره خلافت پرداخت و مسلمانان را بهخاطر سکوت در مقابل ستم به اهل بیت (ع) سرزنش کرد.
خطبه فدکیه مجموعهای از معارف ناب در زمینههای خداشناسی، معاد شناسی، نبوت و بعثت پیامبر اسلام (ص)، عظمت قرآن، فلسفه احکام و ولایت را در بردارد.
آنچه پیش رو دارید گزیدهای از سخنان مرحوم آیتالله مصباح یزدی است که در خصوص شرح خطبه فدکیه حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها ایراد کردهاند:
در بیان توضیح فقراتی از خطبه حضرت زهرا سلاماللهعلیها به اینجا رسیدیم که با عبارت کوتاهی تأکید فرمودند که خدای متعال نهایت اختیار را دارد و همه چیز تابع مشیت اوست. به این مناسبت انتقال پیدا کردند به این معنا که هدفش از آفرینش این عالم چیست؟ در جلسه گذشته به طور فشرده در این باره توضیحی عرض کردیم.
گفتیم: اگر منظور از هدف همان چیزی است که در کارهای اختیاری ما مطرح است، این هدف درباره فاعلی صدق میکند که احتیاج به هدفی دارد و چون به آن هدف نرسیده و واجد آن کمال نیست، آن کار را انجام میدهد تا او را به آن هدف برساند، و داشتن هدف به این معنا در مورد خدای متعال صحیح نیست. خدا به چیزی احتیاج ندارد؛ لذا حضرت زهرا (س) تأکید میفرمایند: ذَرَأَهَا بِمَشِیَّتِهِ، مِن غَیر حاجةٍ مِنهُ إِلی تَکوِینِها و لا فائدةٍ فی تَصویرِها.
اما میتوان معنایی تحلیلی برای هدف در نظر گرفت که درباره خداوند هم صادق باشد و جز صفات ذاتی الهی محسوب گردد، و آن این است که بگوییم هدف، آن چیزی است که فاعل مختار دوست دارد آن چیز تحقق پیدا کند.
در واقع انگیزه فاعل مختار برای انجام کار، دوست داشتن است. دوست داشتن گاهی بالذات به چیزی تعلق میگیرد، گاهی بالتبع و گاهی بالعرض که در جلسه گذشته این اصطلاحات را توضیح دادیم. متعلقات محبت همه به نوعی هدفاند. به عنوان مثال وقتی از کسانی که اهل عبادت و یاد خدا هستند سوال میشود که چرا عبادت میکنید؟ عدهای خواهند گفت: برای رسیدن به ثواب آخرت عبادت میکنیم.
هدف اصلی برای ایشان نعمتهای بهشتی است و چون عبادت وسیله رسیدن به آن هدف است بالتبع آن را هم دوست دارند. عدهای هستند که اصلاً از یاد خدا لذت میبرند؛ بذکرک عاش قلبی؛ اصلاً زندگی قلب من وابسته به یاد توست. برای این افراد، خود عبادت مطلوب بالذات است. خدا بندگانی دارد که از نعمتهای بهشتی از آن جهت لذت میبرند که نعمت خداست و چون به خدا انتساب دارند و نشانه لطف خدا به آنها هستند، آنها را دوست میدارند. حضرت زینالعابدین علیهالسلام در مناجاتهای خمسعشر به خدا عرض میکنند: «یا نعیمی و جنتی یا دنیای و آخرتی؛ تو نعمتهای منی، تو بهشت منی، تو دنیای منی، تو آخرت منی!» خدا چنین بندههایی هم دارد. ای کاش ما در طول عمرمان برای لحظاتی چنین حالی برایمان پیدا میشد.
به هر حال همه اینها به نوعی هدف است. اهداف بالتبع در طول اهداف بالذاتاند. اگردر قرآن هم میبینیم برای خلقت انسان چند هدف ذکر شده است، در اصل به اهداف طولی اشاره دارد. به این معنا میتوان گفت: خدای متعال، هم هدف بالذات دارد، هم هدف بالتبع و هم هدف بالعرض، که توضیح آن در جلسه قبل گذشت. وقتی در آیات قرآن و روایات از جمله همین خطبه شریف دقت میکنیم میبینیم خدا برای افعال خود اهدافی را تعیین کرده است؛ من قسمتی از این خطبه شریف را که در ابتدای جلسه خواندم، ترجمه میکنم تا با اهدافی که حضرت زهرا سلاماللهعلیها برای آفرینش عالم ذکر میکنند آشنا شویم.
اهداف خلقت هستی از زبان حضرت زهرا (س)
حضرت میفرمایند: «خداوند، عالم را که خلق کرد نیازی به ایجاد آن نداشت؛ نه در اصل ایجاد آن و نه در تکمیل و صورت بندی آن.» سپس اموری را استثنا میکنند و آنها را به عنوان هدف معرفی میکنند. «إلا تثبیتا» استثنای منقطع است؛ زیرا این امور باز فایدهای نیست که عاید خدا شود. استثنای منقطع نهایت تأکید را میرساند؛ یعنی اگر هدفی هم ذکر میکنیم از سنخ اهدافی نیست که ناشی از احتیاج یا برای حصول فایده است؛ بلکه اینها اموری است برای فایده رساندن به خلق.
حضرت در ادامه چند مورد را ذکر میفرمایند؛ اول: «تثبیتا لحکمته؛ برای اینکه حکمتش را تثبیت کند.» اگر کسی در حکمت خدا شک داشته باشد وقتی آفرینش او را میبیند و اسراری که در آفرینش هر موجودی هست را درک میکند، میفهمد که آثار حکمت در آن ظاهر است.
«و تنبیها علی طاعته؛ وقتی انسان، این عالم را با این حکمتها میبیند، متوجه میشود که این عالم حساب و کتابی دارد. قرآن میفرماید: «الَّذِینَ یَذْکُرُونَ اللّهَ قِیَامًا وَقُعُودًا وَعَلَیَ جُنُوبِهِمْ وَیَتَفَکَّرُونَ فِی خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ رَبَّنَا مَا خَلَقْتَ هَذا بَاطِلاًَ فَقِنا عَذابَ النَّار؛ وقتی در اسرار آفرینش دقت میکنند، میگویند: بار الها! اینها را بیهوده نیافریدی. تو پاک و منزهی. ما را از عذاب آتش نگاه دار!» یعنی وجود من هم عبث نیست. حال که حساب و کتابی دارد ممکن است بعضی اعمال من، مرا مستحق آتش کند. نتیجه این تفکرات این میشود: فَقِنَا عَذَابَ النَّارِ؛ تفکر در حکمتهای الهی باعث میشود که انسان متوجه اطاعت خدا شود و انگیزه اطاعت پیدا کند.
و إظهارا لقدرته؛ این عبارت شبیه تثبیتا لحکمته است. در نسخهای آمده است ظاهراً این نسخه رجحان دارد: دلالة علی ربوبیته؛ این عالم را خلق کرد برای اینکه ربوبیت خود را به بندگان نشان دهد. بفهمند اختیار عالم به دست اوست. متقابلاً وقتی او شد «رب»، ما میشویم «عبد».
بنابراین ما باید وظیفه بندگیمان را به جا بیاوریم. و تعبدا لبریته؛ تعبد، هم بهصورت لازم استعمال میشود و هم متعدی. وقتی لازم استعمال میشود یعنی انسان در مقام عبادت برآید و ممارست بر عبادت داشته باشد؛ ولی وقتی متعدی استعمال میشود یعنی کسی را به بندگی فراخواند.
در اینجا ظاهراً معنای متعدی مراد است؛ یعنی خدا عالم را با این اسرار و حکمتها خلق کرد تا بندگانش را به بندگی خود فرا خواند. و نهایتاً میفرمایند: و إعزازا لدعوته؛ یعنی وقتی خدا پیغمبران را میفرستد و مردم را به راه صحیح بندگی دعوت میکند، تفکر در حکمت و عظمت خلقت کمک و تقویتی برای دعوت انبیاست. در قرآن کریم هم اشاره شده است که وقتی خدا انبیا را میفرستد، اسباب تکوینی را به صورتی فراهم میکند که دعوت انبیا مؤثر واقع شود.
ثم جعل الثواب علی طاعته و وضع العقاب علی معصیته؛ خدا فقط به این اکتفا نکرد که مردم با دیدن عظمت و حکمت عالم با وظیفهیشان آشنا شوند و در برابر خدا خضوع کنند، بلکه از روی لطف عامل تقویتکنندهای هم برای بندگان قرار داد و آن عامل این است که فرمود: اگر بندگی کنید ثواب اخروی هم دارید و اگر عصیان کنید عقاب میشوید. اینها باز از رحمت خداست؛ یعنی از بس که خدا میخواهد بندگان به سوی کمال بروند و لیاقت آن رحمتهای بیپایان را پیدا کنند، این عوامل را هم قرار داده تا بیشتر به سمت اطاعت و دوری از معصیت برانگیخته شوند.
ذیادة لعباده من نقمته و حیاشة لهم إلی جنته؛ به کسی که دشمنان را دفع میکند «ذائد» گویند. حضرت میفرمایند: خداوند برای جلوگیری از ابتلاء بندگان به نقمتها و راندن آنان به سوی بهشت ثواب و عقاب را قرار داده و آنها را بیان کرده است. «حیاشة» نقطه مقابل ذیاده است یعنی سوق دادن و راندن. این ترجمه کوتاهی از فرمایش ایشان بود.
آفرینش همه هستی برای انسان
حال سوال این است که وقتی هنوز خداوند انسان را خلق نکرده است چگونه میتوان گفت که عالم را خلق کرد تا حکمتش را نشان دهد؟ به چه کسی میخواهد نشان دهد؟ عالم را خلق کرد تا چه کسی را به سمت ثواب سوق دهد و از عقاب منع کند؟ جواب این است که در اینجا منظور برخی مصادیق اشیا است، نه عالم من حیث المجموع. یعنی حضرت، عالم را منهای انسان مختار در نظر گرفته است و سپس میفرماید: عالم را خلق کرد، این حکمتها را در آن به کار برد، قدرت خودش را ظاهر کرد و … تا شما انگیزه اطاعت پیدا کنید و در سایه عبادت لیاقت دریافت رحمت بالاتری را پیدا کنید.
مادامی که این عبادتها را انجام ندهید، اصلاً نمیتوانید آن رحمت را درک کنید. ملائکه نمیتوانند ثوابهای اخروی را درک کنند. آن ثوابها برای انسان است و ملائکه در بهشت خادم انساناند. ثوابهای بهشتی در اثر عمل اختیاری انسان پیدا میشود. پس وقتی خدا انسان را به عبادت دعوت میکند و میفرماید: وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنسَ إِلَّا لِیَعْبُدُونِ، معنایش این نیست که شما عبادت کنید تا من از عبادت شما کیف کنم!
خدای متعال وقتی کاری را انجام میدهد با یک تیر گاهی صد نشان میزند ولی گاهی یکی از آن هدفهای کوچکش را برای ما بیان میکند؛ چون مقتضای صحبت با ما همین است
معنای این حرف این میشود که خدا به عبادت ما احتیاج دارد! در حالیکه خداوند هیچ احتیاجی ندارد. در آیات متعددی از قرآن آمده که اگر همه إنس و جن از اولین و آخرین، کافر شوند سر سوزنی به خدا ضرر نمیخورد و از او چیزی کم نمیشود.
پس همه این دستگاه، اعم از ارسال انبیا و اولیا و لوازم آن، همه برای این بوده است که انسانها بتوانند با اطاعت خدا لیاقت ثواب، کمال و رحمت بیشتر را پیدا کنند و به خدا نزدیکتر شوند. خدا افاضه کردن رحمت را دوست دارد؛ اما راه رسیدن به آن رحمت عبادت است. این یک تعبیر مسامحی است که ما میگوئیم: باید کار را برای رضای خدا انجام داد و باید کاری کرد که او راضی شود. منظور این است که ما باید لیاقت پیدا کنیم که متعلق آن رضایت الهی قرار گیریم؛ تحولات مال ماست نه مال او.
حضرت زهرا سلاماللهعلیها در این چند جمله فلسفه عظیمی برای خلقت را بیان فرمودهاند که ما در چند جلسه به صورت فشرده درباره آن صحبت کردیم.
اما باید به این نکته هم توجه داشت که وقتی خدا کاری را انجام میدهد گاهی با یک تیر صد نشان میزند و صد هدف تحقق پیدا میکند؛ ولی گاهی یکی از آن هدفهای کوچکش را برای ما بیان میکند. برای روشن شدن این نکته مقدمهای را عرض میکنم. ما معمولاً وقتی انجام کاری را در نظر میگیریم و از آن هدفی را دنبال میکنیم ممکن است لوازم و آثاری داشته باشد که ما اصلاً به آنها توجهی نداریم. مثلاً وقتی غذا میخوریم هدفمان سیر شدن است و اگر کمی عاقلتر باشیم هدفمان این است که تجدید قوا کنیم تا بتوانیم عبادت کنیم. حال وقتی غذا میخوریم و آن را در دهان میجویم، ماهیچههای فک ما هم در اثر حرکت تقویت میشود. اگر کسی مدتی دهانش را ببندد و دهانش هیچ حرکتی نکند کمکم ماهیچههای اطراف فکش خشک میشود.
غذا خوردن فک ما را نیز تقویت میکند. اما خیلی از انسانها از چنین آثاری خبر ندارند و اگر خبر هم داشته باشند به آنها توجه ندارد. حال اگر ما واقعاً میتوانستیم همه این آثار نافع را بدانیم و واقعاً وقتی غذا میخوریم همه آنها را لحاظ کنیم اشکالی داشت؟ مسلماً هر اثر خیری که بر چیزی مترتب میشود اگر آدم بداند و تحت اختیارش باشد و اراده کند کارش کاملتر خواهد بود.
خدای متعال وقتی کاری را انجام میدهد با یک تیر گاهی صد نشان میزند ولی گاهی یکی از آن هدفهای کوچکش را برای ما بیان میکند؛ چون مقتضای صحبت با ما همین است. اهداف دیگر را یا نمیشود بیان کرد، یا اگر بگوید ما نمیفهمیم و یا اگر بگوید برای ما اهمیتی ندارد. این آسمانها و کهکشانها با این عظمت و با این همه زیبایی برای چه خلق شده است؟ گاه فاصله بین دو کهکشان هزاران سال نوری است و در دل هر کدام میلیونها و میلیاردها ستاره شناور است.
به راستی هدف از خلقت این دستگاه عظیم چیست؟ اگر بخواهند برای ما تمام اهداف خلقت این کهکشانها را بیان کنند آیا میتوانیم آنها را تصور کنیم؟ آن زمانی که بشر گمان میکرد ستارگان گلمیخهایی هستند که در آسمان کوبیده شدهاند، اصلاً چنین اهدافی را نمیفهمید. الآن هم برای ما بگویند ما نمیفهمیم.
خدا در قرآن میفرماید: «وَ هُوَ الَّذی جَعَلَ لَکُمُ النُّجُومَ لِتَهْتَدُوا بِها فی ظُلُماتِ الْبَرِّ وَ الْبَحْر؛ ما این ستارگان را خلق کردیم برای اینکه وقتی در بیابان یا در دریا راه را گم میکنید با این ستارهها راه را پیدا کنید.» اگر خدا بخواهد همه حکمتهایی که در اینها نهفته است را بیان کند عقل ما درک نمیکند. او که جاهل نیست که آثارش را نداند؛ بلکه اهدافی که در قرآن یا در روایات بیان شده به مقتضای حالی است که آن آیه نازل شده و آن مخاطبی که این را میشنود و درک میکند، والا اگر بخواهد همه حقایق را بیان کند هم خیلی طولانی میشود و هم مخاطب نمیتواند درک کند. وقتی درک نکرد، استفادهای هم از آن نمیبرد. پس ما نباید گمان کنیم که اهدافی که ذکر میشود اهداف انحصاری است و خدا همه این کارها را فقط برای این انجام داده است.
اهدافی که بیان میشود قسمتی از همه اهداف است و برای ما میگویند تا ما تربیت شویم و از این نعمت استفاده کنیم. چون قرآن هُدًی لِّلنَّاسِ است و ما باید با آن هدایت شویم باید چیزی را بگوید که بفهمیم تا بتواند در ما اثر کند. این است که گاهی در میان اهداف متعدد، هدف کوچکی را ذکر میکنند تا غرض از بیان آن آیه برای آن مخاطبین تحقق پیدا کند.
ارسال نظر