نخست وزیر دولت موقت میگفت: «فرق من با امام این است که امام ایران را برای اسلام میخواهد ولی من اسلام را برای ایران میخواهم!» او راست میگفت و مثل بعضی دیگر این قدر حقهباز نبود.
به گزارش عاشورانیوز به نقل از خبرگزاری مهر، خطبه فدکیه نام سخنرانی حضرت فاطمه (س) در مسجدالنبی که در اعتراض به غصب فدک ایراد شد. خلیفه اول پس از جریانات بعد از رحلت پیامبر (ص) با منسوب کردن روایتی به پیامبر مبنی بر اینکه پیامبران از خود ارث برجای نمیگذارند، زمینهای فدک را که پیامبر (ص) به حضرت فاطمه (س) بخشیده بود، به نفع خلافت مصادره کرد. فاطمه (س) پس از بیثمر بودن دادخواهیاش به مسجد پیامبر رفت و خطبهای ایراد کرد که به خطبه فدکیه مشهور شد. ایشان در این خطبه بر مالکیتش درباره فدک تصریح کرد. همچنین به دفاع از حق حضرت علی (ع) درباره خلافت پرداخت و مسلمانان را بهخاطر سکوت در مقابل ستم به اهل بیت (ع) سرزنش کرد.
خطبه فدکیه مجموعهای از معارف ناب در زمینههای خداشناسی، معاد شناسی، نبوت و بعثت پیامبر اسلام (ص)، عظمت قرآن، فلسفه احکام و ولایت را در بردارد.
آنچه پیش رو دارید قسمت بیست و سوم از سخنان مرحوم آیتالله مصباح یزدی است که در خصوص شرح خطبه فدکیه حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها ایراد کردهاند:
فهرستی از اسرار کلی قرآن
فَجَعَلَ اللَّهُ الْإِیمَانَ تَطْهِیراً لَکُمْ مِنَ الشِّرْکِ؛ در بخش دوم این خطبه حضرت زهرا سلاماللهعلیها به مسئولیت سنگینی اشاره فرمودند که هم مسلمانان در آن زمان بر عهده داشتند و هم نسلهای آینده بر عهده خواهند داشت و آن حفظ ارزشهای اسلامی در جامعه اسلامی و رساندن پیام اسلام به خارج از مرزهای دارالاسلام است.
سپس فرمودند: «آنچه انجام این وظیفه را ممکن میکند تمسک به قرآن کریم است که خدا در آن، آنچه برای سعادت دنیا و آخرت شما لازم است بیان فرموده است.» و نهایتاً در این بخش حضرت بیست عنوان از مهمترین آموزههای قرآن را بیان میفرمایند که با ایمان (جعل الله الإیمان تطهیرا لکم من الشرک) شروع و با حرمتِ شرک (و حرم الشرک إخلاصا له بالربوبیة) ختم میشود.
آغاز و انجام این فهرست خود نشانه مطلب بسیار مهمی است و آن اینکه روح اسلام در واقع پرستش خدای یگانه و اجتناب از هر گونه شرک است و عناوین دیگری که بین این دو عنوان ذکر شده در واقع اسباب و ابزارهایی برای تحقق این هدفاند. از اینجا باید نتیجه گرفت که بدون ایمان انسان به سعادت نمیرسد.
بیان حکیمانه مسأله امامت
نکته دیگری که در انتخاب این عناوین بیستگانه قابل توجه است این است که حضرت در میان آن عناوینی که همه با آنها آشنا بودند و از ضروریات دین است، مثل نماز، روزه، زکات، حج و جهاد، دو عنوان را میان حج و جهاد میگنجانند که به مسأله امامت اشاره دارند. وقتی با نگاه ابتدایی این عناوین را میبینیم به نظر میرسد که ترتیب مناسبی ندارند. اما با کمی دقت معلوم میشود گنجانیدن این دو عنوان در میان آن عناوین که همه از نصوص قرآن و ضروریات دین هستند بسیار تدبیر حکیمانهای است.
اولاً: حضرت، ابتدا به مسأله امامت اشاره نمیکنند تا شنوندگان زده نشوند و بگویند: میخواهد مسأله شخصی خود را مطرح کند، و همچنین این مسأله را در آخر ذکر نمیکنند که دیگر به آن اهمیت داده نشود. ثانیاً: گنجانیدن این دو عنوان در میان این عناوین شاید اشاره باشد به اینکه اهمیت این موضوع کمتر از نماز، روزه، زکات، حج و جهاد نیست. میخواهند بگویند: شما که آن مسائل را میدانید و به آنها اقرار و اعتراف دارید، چگونه این مسأله را که از جهاتی از آنها مهمتر است فراموش کردهاید؟
ایمان؛ مطهر قلب
«فَجَعَلَ اللَّهُ الْإِیمَانَ تَطْهِیراً لَکُمْ مِنَ الشِّرْکِ؛ خداوند ایمان را برای تطهیر قلوب شما از آلودگی شرک قرار داده است.» این مطلب خیلی ساده به نظر میرسد و هر مسلمانی که قرآن را قبول دارد میداند که هدف اسلام نابودی شرک از روی زمین و جایگزینی جامعه ایمانی به جای آن است؛ اما تکیه کردن روی این معنا و تذکر آن، به این جهت است که شنونده متوجه شود صرفاً صحبت از امری سیاسی، اقتصادی و اجتماعی نیست؛ بلکه اساس دعوت انبیا چیزی است که با قلب انسان سروکار دارد.
با اینکه معمولاً اسلام در مقابل شرک مطرح میشود و ایمان در مقابل کفر، اما حضرت نمیفرماید: «جعل الاسلام تطهیرا لکم من الشرک»؛ بلکه بر روی ایمان تکیه میفرمایند. خود قرآن هم بین ایمان و اسلام فرق میگذارد و ایمان را به عنوان عامل سعادت معرفی میکند و میفرماید: «قَالَتِ الْأَعْرَابُ آمَنَّا قُل لَّمْ تُؤْمِنُوا وَلَکِن قُولُوا أَسْلَمْنَا وَلَمَّا یَدْخُلِ الْإِیمَانُ فِی قُلُوبِکُمْ؛ عربهای بادیهنشین گفتند: ایمان آوردهایم؛ بگو: شما ایمان نیاوردهاید؛ بلکه بگویید اسلام آوردهایم، و امّا ایمان هنوز وارد قلب شما نشده است»؛ یعنی آنچه که شما فعلاً میگوئید مربوط به زبان است و مرحله بعد هم نوبت عمل است؛ اما ایمان فراتر از این مراحل است. ایمان باید در دل وارد شود و بعد از دل به زبان و اعضا و جوارح سرایت کند. جایگاه اصلی ایمان قلب است.
در مقابل ایمان، کفر قرار دارد؛ ولی حضرت در مقابل ایمان واژه شرک را به کار بردهاند. این استعمال میتواند دو توجیه داشته باشد؛ یکی اینکه مخاطبین اسلام در جزیرة العرب ملحدان، طبیعیون و منکران خدا نبودند و لذا در آیات فراوانی آمده است که اگر از اینها بپرسید: آسمان و زمین را چه کسی خلق کرده است؟ خواهند گفت: الله (لَیَقُولُنَّ اللَّهُ) اینان به معبودهایی معتقد بودند که گمان میکردند آنها در تدبیر عالم مؤثرند.
پس کار آنها در واقع شرک بود. وجه دیگر این است که منظور از شرک در اینجا به تعبیر بنده شرک ناآگاهانه است. یعنی همه انسانها بالفطره، الله را قبول دارند، گرچه خودشان در حالت عادی به این اعتقادشان توجه ندارند؛ اما در شرایط اضطراری دلشان متوجه الله میشود. پس هر اعتقاد دیگری داشته باشند در واقع شرک است؛ یعنی در کنار آن معبود فطریشان به معبودهای جعلی قائل میشوند.
پراگماتیسم؛ انحرافی پنهان
برخی تصور میکنند اصل ارزش از آنِ عمل است. این همان گرایش پراگماتیسمی است که در قرن اخیر در میان فیلسوفان غربی رایج شده است و معتقدند حقانیت هر چیز از مفید بودن آن در مقام عمل مشخص میشود. ویلیام جیمز، یکی از روانشناسان معروف آمریکایی میگوید: یکی از بهترین راهها برای معالجه امراض روانی، عبادت است؛ ولی دلیلش این است که چون عبادت انسانهای روانپریش را معالجه میکند. این گرایشی پراگماتیستی است که حقانیت هر چیزی را از عمل اثبات میکند و به اینکه آن چیز خود حق است یا باطل، توجهی ندارد. پراگماتیستها میگویند: فرض کنیم که چیزی دروغ باشد اما اگر در مقام عمل مفید باشد ارزش حقیقی دارد.
این گرایش در بسیاری از مردم به صورت ضعیف و شدید وجود دارد. شاید بتوان گفت: در بعضی از اشخاص معروف کشور ما این گرایش خیلی به قوت به چشم میخورد و مردم را نیز به این گرایش تشویق میکنند.
آنها درست یا غلط بودن مبانی یک اعتقاد و یک نظریه برایشان اهمیت ندارد؛ بلکه فقط پیشرفت در زندگی مادی مورد توجه آنهاست. تمایل به این گرایش، مقداری طبیعی است. ما فرزند طبیعتایم و اول چیزهایی که شناختهایم همین امور طبیعی بوده است. درک ماورای طبیعت و دلبستن به اموری که قابل ادراک حسی نیست، چیزی فراتر از افق مادیگرایی است؛ در حالیکه مادیگرایی مقتضای طبیعت مادی ماست.
این مشکل در اقوام انبیای سلف هم وجود داشته است. واقعاً داستان بنیاسرائیل بسیار جای عبرت گرفتن دارد. وقتی بنیاسرائیل به همراه حضرت موسی علیهالسلام از مصر مهاجرت کردند در بین راه به مردم بتپرستی برخورد کردند که در منطقهای سرسبز و خوش آب و هوا مشغول پرستش بتها بودند و برای خود بتهای زیبایی ساخته بودند و در خلال مراسم پرستش به پایکوبی، اختلاط و خوشگذرانی مشغول میشدند. بنیاسرائیل با دیدن این منطقه خوش آب و هوا، بتهای رنگارنگ و مراسم جاذبهدار، پیش موسی آمدند و گفتند: «یَا مُوسَی اجْعَل لَّنَا إِلَهًا کَمَا لَهُمْ آلِهَةٌ؛ موسی! برای ما هم چنین خدایی درست کن».
گرایش به طبیعت و محسوسات گرایشی عادی است و انبیا باید با زحمت، مردم را متوجه ماورای طبیعت کنند و به آنها بفهمانند که خدا جسم نیست. طبعاً با وجود چنین روحیهای، مسائل معنوی و ماورایی جای خود را به راحتی باز نمیکنند. اگر به چنین کسانی گفته شود: خدا به شما پاداش خیر میدهد، گمان میکنند معنای این سخن این است که باران بیشتری میبارد و محصولاتشان بیشتر میشود. اینان عالم دیگر و بهشت خدا را جدی نمیگیرند.
واقعاً اگر انسان به سختی، فقر، مرض و بیهویتی اجتماعی مبتلا شود و حقیقتاً طعم سختی اینها را بچشد، ولی بداند پایان این سختیها بهشتی است که میفرماید: لَهُمْ غُرَفٌ مِّن فَوْقِهَا غُرَفٌ مَّبْنِیَّةٌ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ، این برای او ارزشش بیشتر است یا اگر انواع میوهها و غذاها و یک حساب بانکی سنگینی را در اختیار او قرار دهند؟ کسانی که حاضر باشند همه این سختیها را داوطلبانه تحمل کنند و فقط طالب رضای خدا باشند، بسیار نادرند.
خاکستر در طوفان
قرآن اصالت را به ایمان میدهد و برای عمل بدون ایمان هیچ ارزشی قائل نیست. باور این مطلب برای ما خیلی مشکل است. قرآن هم خیلی سعی کرده است که این مطلب را به ما بفهماند. قرآن مسأله کفر و شرک را خیلی حسی میکند و با بیانات قابل فهم مثال میزند تا ما آن را خوب بفهمیم. در سوره ابراهیم میفرماید: «مَثَلُ الَّذِینَ کَفَرُواْ بِرَبِّهِمْ أَعْمَالُهُمْ کَرَمَادٍ اشْتَدَّتْ بِهِ الرِّیحُ فِی یَوْمٍ عَاصِفٍ لاَّ یَقْدِرُونَ مِمَّا کَسَبُواْ عَلَی شَیْءٍ» آنهایی که ایمان ندارند کارهایی که انجام میدهند (کارهایی که گمان میکنند مایه سعادتشان است) مثل خاکستری میماند که روز طوفانی به دست باد سپرده میشود. چه چیزی از اینها به دستشان میرسد؟ باد چنان این ذرات را پخش میکند که هیچ اثری از آن باقی نمیماند و آنها قدرت ندارند که چیزی از اینها را جمع کنند و برای خود نگه دارند.
چرا؟ زیرا اعمالشان براساس ایمان نبوده و از کفر سرچشمه میگرفته است. در جای دیگر میفرماید: «أَوْ کَظُلُماتٍ فی بَحْرٍ لُجِّیٍّ یَغْشاهُ مَوْجٌ مِنْ فَوْقِهِ مَوْجٌ مِنْ فَوْقِهِ سَحابٌ ظُلُماتٌ بَعْضُها فَوْقَ بَعْضٍ إِذا أَخْرَجَ یَدَهُ لَمْ یَکَدْ یَراها وَ مَنْ لَمْ یَجْعَلِ اللَّهُ لَهُ نُوراً فَما لَهُ مِنْ نُورٍ؛ مَثَل اینان مَثَل کسی است که در دریایی طوفانی غرق شود؛ دریایی که روی آن موجی باشد و روی آن موج، موج دیگری سوار شده باشد. دیگر نوری به درون آن دریا نمیرسد و به گونهای به ظلمت مبتلا میشود که اگر دستش را هم دربیاورد آن را نمیبیند و کسی که خدا نوری برای او قرار نداده، نوری برای او نیست!» این چه ظلمتهایی است که به آن گرفتار شده است؟ این ظلمتها همه ناشی از بیایمانی، کفر و ضلالت است. هرچهقدر هم که کار خوب انجام دهد نفعی به او نمیرساند.
قرآن مکرر این مثالها را ذکر میکند تا به ما بفهماند که اینطور نیست که اگر گمان کردید عملی خوب است حتماً برای شما سعادت آفرین است. عملی برای شما سعادت میآفریند که شما را به خدا مربوط کند. عملی که برای خوشایند دلتان باشد یا برای این باشد که دیگران از شما تعریف کنند یا به شما رأی بدهند، فایدهای برای شما ندارد. اگر کاری به خاطر ایمان به خدا انجام گرفت و به عالم فناناپذیر متصل شد، برای همیشه باقی میماند و مشکل شما را حل میکند (مَا عِندَکُمْ یَنفَدُ وَمَا عِندَ اللّهِ بَاقٍ).
خداوند میفرماید: اگر کار برای من باشد آن چنان برکت و ارزشی به آن میدهم که برای همیشه باقی بماند و روز به روز رشد کند و بر زیباییاش افزوده شود. وقتی نوبت پاداش دادن میشود به کارهای کوچکتان نگاه نمیکنم و بهترین کارهایی که انجام میدهید را ملاک پاداش قرار میدهم: لَنَجْزِیَنَّهُمْ أَحْسَنَ الَّذِی کَانُوا یَعْمَلُونَ؛
اگر کار کوچکی انجام دهید گاهی ده برابر و گاهی هفتصد برابر پاداش میدهم؛ البته این سقف پاداش نیست؛ بلکه وَاللّهُ یُضَاعِفُ لِمَن یَشَاء. اما اگر با خدا ارتباط پیدا نکند، بلکه بین شما و دلتان، مریدانتان، باند و حزبتان باشد در همین جا میماند. ممکن است در دنیا آثاری داشته باشد؛ اما در روز قیامت گفته میشود: «أَذْهَبْتُمْ طَیِّبَاتِکُمْ فِی حَیَاتِکُمُ الدُّنْیَا وَاسْتَمْتَعْتُم بِهَا؛ شما مزدتان را در دنیا گرفتید. برای دنیا انجام دادید بهرهیتان را هم بردید!»
نقطه اصلی اختلاف مکتب امام با ملیگراها
از انحرافات فکری امروز که از دستسازهای مهارتآمیز ابلیس است، این است که اینگونه تبلیغ میشود که ارزش فقط برای رفتار، ملت و آباء و اجداد است و دیگر صحبت از خدا، اسلام و… نباید کرد. عجیب است که در جامعه اسلامی و انقلابی و در جامعهای که امامِ آن، هیچگاه اسلام از کلامش نمیافتاد، کسانی به عنوان پیروی از امام بگویند: «دیگر صحبت از تبلیغ اسلام گذشته است و باید ارزشهای عام انسانی را تبلیغ کنیم!» اما ارزشهای عام انسانی در بتپرستها و دیگر طوایف هم وجود دارد؛ پس جایگاه ایمان کجاست؟ همان ایمانی که اصل همه ارزشهاست و هر چیز دیگری در سایه ایمان ارزش پیدا میکند.
میگویند: «ما امروز از اینها فراتر رفتهایم!» در حقیقت باید گفت: شما در اوهام و خیالات فرو رفتهاید. از کسانی که ملیگرایی را تبلیغ میکنند و به ایرانی بودن افتخار میکنند باید پرسید: مگر شما دست خودتان بود که در ایران متولد شدهاید؟ آیا این هنر است؟ تعیین کننده مرز ایران چیست؟ تعیین کننده این ارزش چیست؟ گیرم پدر تو بود فاضل، از فضل پدر تو را چه حاصل؟ هر کسی مسئول کار خودش است. تو باید ببینی خودت چه داری؟ به چه کسی ایمان داری؟ به چه کسی دل بستهای؟ از کدام ارزشها حمایت میکنی؟ این فرمایش امام است که: «ما برای ایران و ایرانی بودن ارزشی قائل نیستیم و همه تلاش ما برای ترویج اسلام است.»
نخست وزیر دولت موقت هم تصریح کرد که: «فرق من با امام این است که امام ایران را برای اسلام میخواهد ولی من اسلام را برای ایران میخواهم!» او راست میگفت و مثل بعضی دیگر این قدر حقهباز نبود. نقطه اصلی اختلاف مکتب امام با ملیگراها همین بود. آیا ما باید اسلام را حذف کنیم و بگوییم: فقط ایران؟ آیا این اسمش بندگی خدا و اطاعت از دین است!؟ آیا این حفظ ارزشهای جمهوری اسلامی است یا بازگشت به جاهلیت اولی!؟ به کجا میرویم؟
آغاز این تفکرات از همان عملزدگی شروع شد و وقتی به آنها تذکر داده میشد که فلان ارزش اسلامی دارد از بین میرود، میگفتند: آقا بگذارید کارش را بکند! روحیه عملگرایی انسان را میرساند به آنجا که غیر از آثار مادی دیگر چیزی نبیند و بقیه را تشریفات بداند. اینجاست که انسان میفهمد وقتی حضرت زهرا سلاماللهعلیها میخواهد محتوای اسلام را بیان کند چرا از اینجا شروع میکند که: «جعل الإیمان تطهیرا لکم من الشرک» و آخرش هم میفرمایند: «و حرم الشرک إخلاصا له فی الربوبیة»؛ چون آغاز و انجام دین همین است و بقیه آثار و برکاتی است که به اذن الله بر این مترتب میشود؛ یعنی در مقابل آن اصلاً قابل محاسبه نیست.
پروردگارا! تو را به حقیقت حضرت زهرا سلاماللهعلیها قسم میدهیم که دلهای ما را به نور ایمان روشن بفرما! ما را از فتنههای آخرالزمان مصون بدار.
ارسال نظر