تک‌تیراندازی که با ذکری از قرآن دقیق به هدف می‌زد

تنها ۱۶ سال داشت که راهی جبهه شد، اما مهارتش در تیراندازی سبب شد به عنوان تک‌تیرانداز انتخاب شود. می‌گفت: هرگاه هدفی دور و زدنش سخت بود ذکری از قرآن می‌خواندم و دقیق به هدف می‌زدم.

خبرگزاری عاشورا ـ پیغام فتح؛ ویژه‌نامه چهلمین سالگرد دفاع مقدس: با نگاهی به سیره شهدا در می‌یابیم که این عزیزان یا با قرآن کریم انس مستقیم داشتند و یا سیره و سبک زندگی آنها براساس آموزه‌های الهی بوده است. در مجموع جلوه آیات الهی را می‌توان در اخلاق، رفتار و سبک زندگی این عزیزان مشاهده کرد.

برخی از این عزیزان با حفظ و یا تلاوت آیات الهی گام به این دریای بی‌پایان می‌گذاشتند و عمل به این معارف ناب سبب می‌شد تا در جوانی و یا حتی نوجوانی ره صدساله را یک شبه طی کنند و بهترین عاقبت یعنی شهادت نصیبشان شود.

انس با قرآن و اهل بیت (ع) به دنبال پدر

شهید احمد ملایی از جمله کسانی است که از کودکی به دنبال پدرش در جلسات قرآن شرکت کرد و در سال‌های نوجوانی به قاری خوشخوانی تبدیل شد.

وی ۲۵ مهرماه سال ۱۳۴۵ در تهران متولد شد. از کودکی با قرآن و اهل بیت (ع) مأنوس بود و در جلسات قرآن اساتید مختلف شرکت می‌کرد. این راهی بود که پدر جلوی پای احمد گذاشته بود و خودش هم قاری و هم مداح اهل بیت (ع) بود.

حضور در جبهه از ۱۶ سالگی و استعداد فوق‌العاده در تیراندازی

با آغاز جنگ و با وجود سن کم عزم رفتن به میدان داشت اما چون تنها ۱۴ سال داشت با رفتنش مخالفت شد. در ۱۶ سالگی باز هم هوای رفتن به سرش افتاد و به هر قیمتی که بود پدر را راضی کرد و نهایتاً موفق به اعزام به جبهه شد.

در منطقه به دلیل سن کم ابتدا او را زیاد جدی نمی‌گرفتند اما چندی که گذشت متوجه استعداد این نوجوان در تیراندازی شدند از این رو در مدت کوتاهی به عنوان تک‌تیر‌انداز انتخاب و یک اسلحه قناصه تحویل گرفت.

مهارتش در تیراندازی به حدی بود که کمترین خطا را در هدف‌گیری داشت و در مدت کم حضورش در جبهه در میدان‌های سختی شرکت کرد و مؤثر بود.

ادب ایجاب می‌کند جلوتر از پدر راه نرویم

احترام به پدر و مادر از جمله خصوصیات بارز این شهید عزیز بود، برادرش حامد در این خصوص می‌گوید: احمد ۳ سال از من بزرگ‌تر بود، یک شب من به همراه پدر و احمد درحال رفتن به هیئت بودیم من چند گام از پدر جلوتر راه می‌رفتم، احمد بلافاصله آمد دست من را گرفت و گفت: هیچگاه نباید جلوتر از پدر راه رفت، احترام به پدر ایجاب می‌کند که همواره عقب تر از او گام برداریم.

صوت خوش و حضور در جلسات قرآن اساتید

صوت خوش از جمله ویژگی‌های تلاوت احمد بود و همیشه در جلسات قرآن از جمله جلسات مرحوم استاد مولایی(پورفرزیب) و استاد زکی‌لو با این صوت خوش تلاوت می‌کرد و مورد تشویق قرار می‌گرفت.

شغل پدرم آهنگری بود، وی با سختی برای ما رزق و روزی حلال تهیه می‌کرد و شاید یکی از عوامل موفقیت ما و حتی عاقبت به خیری احمد همین نان حلال پدر و تلاش او و مادرمان برای تربیت قرآنی فرزندان بود.

«...وَ مَا رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ وَلَکِنَّ اللّهَ رَمَى...» می‌خوانم و شلیک می‌کنم و همه تیرهایم دقیق به هدف می‌خورد

به گفته دوستان و همرزمانش به دلیل مهارت در تیراندازی در جبهه به عنوان تک‌تیرانداز انتخاب و یک اسلحه قناصه هم به او تحویل داده بودند، یک بار که به مرخصی آمده بود از احمد درباره کارش در جبهه پرسیدم، گفت: در منطقه یک اسلحه قناصه به من تحویل داده‌اند و باید با آن اهداف را با دقت نشانه‌گیری کنم و بزنم. از او پرسیدم: چگونه اهداف را با دقت می‌زنی؟ گفت: هرگاه که می‌خواهم هدفی را بزنم که فاصله‌اش دور و نشانه گرفتنش سخت است آیه شریفه «...وَ مَا رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ وَلَکِنَّ اللّهَ رَمَى...» را می‌خوانم و شلیک می‌کنم جالب است این گونه همه تیرهایم درست و دقیق به هدف می‌خورد.

توجه به خواهران و برادران را از دیگر ویژگی‌های این شهید می‌توان برشمرد تا جایی که خواهرش می‌گوید: احمد با اینکه از من کوچکتر بود اما توجه زیادی به من داشت تا جایی که در ایامی که همسرم به دلیل مأموریت در منزل حضور نداشت به خانه ما می‌آمد تا من تنها نباشم. او خود را موظف به این کار کرده بود و همواره به من و دیگر خواهران و برادران بسیار توجه داشت.

احمد برادری بسیار مهربان و دلسوز بود و احترام بسیار زیادی به پدر و مادرمان می‌گذاشت. او همیشه در کارهای منزل به مادرم کمک می‌کرد و ما را هم به احترام و کمک به پدر و مادر توصیه می‌کرد.

احمد در جلسات قرآن شاگردم بود، اما به درجاتی رسید که استاد من شد

مجید زکی‌لو از جمله اساتیدی است که شهید احمد ملایی در جلسه قرآنش شرکت می‌کرد. او درباره احمد می‌گوید: شهید ملایی نوجوان عزیزی بود که در جلسات قرآن شاگرد من بود، اما به درجاتی رسید که استاد من شد و از او درس می‌گرفتم. او به قدری از ما جلو رفت که امروز نیاز داریم از او مدد بگیریم.

خداوند متعال این شهدا را برای خودش پرورش داده و زبان از بیان وصف این عزیزان قاصر است. خدا درباره شهدا فرموده است که اینها زنده هستند. امام‌ خمینی (ره) در تفسیر این آیه می‌فرمایند: این که شهدا زنده هستند در برابر اینکه نزد پروردگارشان روزی می‌خورند چیزی نیست.

این شهید عزیز همیشه اولین نفری بود که در جلسه قرآن حاضر می‌شد و تا آخر جلسه هم حضور داشت. به زیبایی قرآن می‌خواند و همه نکات را به کار می‌بست. پدر احمد قاری و مداح اهل‌بیت (ع) بود و احمد هم راه پدر را در پیش گرفته بود که ناگهان مدتی در جلسات حضور پیدا نکرد، سراغ او را از پدرش گرفتیم که گفت: احمد به جبهه رفته. دو ماه بعد احمد شهید شد.

از خصوصیات بارز وی می‌توان به ادب و متانتی مثال زدنی در برابر پدر و مادر و استاد اشاره کرد. صدای او لطافت و زیبایی خاصی داشت و در تلاوتش معصومیتی احساس می‌شد. به نظر من خداوند او را خرید و به طرف خود برد.

نحوه شهادت

سرانجام در سال ۱۳۶۲ در جریان عملیات والفجر چهار احمد برای نجات یکی از همرزمان که گلوله خورده بود خاکریز را ترک می‌کند و بلافاصله از ناحیه هر دو پا مورد اصابت گلوله دشمن قرار می‌گیرد و به شهادت می‌رسد.

برادش درباره لحظه شنیدن خبر شهادت احمد می‌گوید: هنگامی که او شهید شد همه ما اضطراب عجیبی داشتیم، البته نمی‌دانستیم احمد شهید شده است. آن روز خواهرم به ما گفت: پسر همسایه شهید شده و این حرف اضطراب ما را بیشتر کرد. من طاقت نیاوردم و به بهانه خرید نان از خانه بیرون رفتم از شدت ناراحتی جلوی نانوایی روی زمین نشستم که در همین حال پدرم را دیدم که جلو آمد و خبر شهادت احمد را به من داد.

پدری که برای فرزند قرآن می‌خواند

پدرم علاقه زیادی به احمد داشت و شهادتش او را بسیار ناراحت کرد اما صبر موضوعی بود که پدر در مواجهه با این داغ در پیش گرفت و همواره شاکر خداوند بود که فرزندش به درجه شهادت نائل شده است. او طی این سال‌ها همیشه برای احمد قرآن می‌خواند و در همه مراسم‌هایی که برای برادر شهیدم برگزار می‌کردیم پدرم خودش هم روزه می‌خواند و هم قرآن تلاوت می‌کرد.

فراز‌هایی از وصیتنامه شهید احمد ملایی

انسان آن زمان که خودش را می‌بیند و به ظاهر خود و رابطه با جهان عدم فکر می‌کند، بدنی ضعیف و استخوان شکننده و پوستی نازک با آرزوهای بسیار و عهدی کوتاه و دست نیافتنی‌های بسیار دارد و موقعی که به واقعیت‌های خویش به رابطه خود و جهان عدم می‌اندیشد کوله‌باری سنگین از گناه دارد و عذابی دردناک در انتظار اوست. خلاصه از هر طرف در تنگنا قرار دارد. در این دنیا انسان به یاد خدا می‌افتد و اظهار عجز می‌کند و بار دیگر به سوی خدا باز می‌گردد و به درگاه او توبه می‌کند، در این لحظه است که دست به دعا برمی‌دارد و چه لذت بخش است سر به درگاه این آستان ساییدن.

اما هنگامی که به یاد گمراهی‌ها و غفلت‌های خود می‌افتد به خاطر می‌آورد که چقدر در ضلالت بوده و از خدای خود دور بوده و چقدر به مرگ یا در اصل به تولد دوباره خویش نزدیک است، حال دست به قلم برده و آخرین وصیت‌هایش را برای بازماندگان می‌نویسد.

به خدا قسم شهادت برای من از شهد شیرین تر است

خواهران و برادران عزیزم اکنون که این وصیت‌نامه را می‌خوانید مدتی است که از میان شما رخت بر بسته‌ام و به دیار دیگری کوچک کرده‌ام. در اصل به این عمل مرگ می‌گویند، ولی در واقع ولادتی جدید است. تا موقعی که نوزاد در رحم مادر زندگی می‌کند از دنیای خارج بی‌اطلاع است و از نعمات آن بی‌بهره، ولی با تولد او درهای نیکی و لطف خدا به روی او باز می‌شود، پس با این نگاه دیگر جایی برای ناله و اندوه برای شخصی که فوت شده نیست.

به خدا قسم که شهادت برای من از شهد شیرین تر است. مادر و پدر گرامی، برادران و خواهران عزیز و دوستان و اقوام ارجمند، بعد از من صبر پیشه کنید و همواره این نغمه را بر زبان داشته باشید «الهی رضاً برضاک و تسلیماً لأمرک»

برادران در راه اسلام و جمهوری اسلامی گام بردارید

پدر و مادر عزیزم، برادران گرامی از شما طلب حلالیت می‌کنم از همه کسانی که مرا می‌شناسند امیدوارم که مرا حلالم کنید. من هم هر که را که می‌شناسم حلال می‌کنم، شما خواهرانم حجاب خود را همیشه و بلکه بهتر از همیشه حفظ کنید، پیامم به تو برادر این است که در راه اسلام و جمهوری اسلامی گام بردارید، امام را دعا کنید و به دعای کمیل و نماز جمعه بروید.

خدایا تو شاهدی که عزیزتر از جانم چیزی ندارم که فدای اسلام کنم.
خونم را بپذیر.


 

ارسال نظر