وهابیت در حقیقت یک فرقه یزیدی است که تمام تلاش این فرقه مبتنی بر حمایت از بنی امیه و به ویژه از یزید بن معاویه است. دیدگاه وهابیت نسبت به یزید بن معاویه از ابن تیمیه نشأت گرفته و امروز وهابی ها بسیار افراطی تر از یزید بین معاویه حمایت می کند و نه تنها لعن او را جایز نمیدانند بلکه او را به عنوان امیر المؤمنیت قبول دارند. انگیزه این حمایت و طرفداری وهابیها از یزید، دشمنی با اهل بیت و به ویژه با امام علی(ع) و امام حسین(ع) می باشد.
ابن تیمیه که در دشمنی خود با اهلبیت گوی سبقت را از همه گرفته است، در مورد قیام امام حسین(ع) در کتاب منهاج السنه با احتیاط تمام تلاش خود را در دفاع از بنی امیه و به خصوص از یزید بن معاویه در مسئله کربلاء و شهادت امام حسین (ع) مبذول داشته است. او به هر خشک و تری متمسک شده تا یزید بن معاویه را در حادثه عاشورا تبرئه کند و او را امام و خلیفه واجب الطاعه معرفی نماید. او برای کوچک نمایی حادثه عاشورا و شهادت امام حسین(ع) کشته شدن عثمان را به میان کشیده، میگوید عثمان به دلیل اینکه خلیفه و متولی مسلمین بود و او را می خواستند از ولایت برکنار کنند، مظلوم تر از حسین به شهادت رسید؛ اما حسین رضی الله عنه متولی و خلیفه نبود بلکه برای به دست آوردن ولایت و قدرت به شهادت رسید.[۱] او با این مقدمه چینین میخواهد بگوید عثمان نسبت به حسین بسیار دور از استحقاق کشته شدن بود.[۲]
او در راستای حمایت تلویحی خود از یزید و یاران او میگوید که عمر بن سعد فرمانده لشکری که حسین را کشت، در گناه و معصیت به حد مختار بن ابی عبیده که به کمک حسین و انتقام از قاتلین حسین قیام کرد نمیرسد؛ بلکه او دروغگوتر و گناهکار تر از عمر بن سعد بود بلکه حجاج بن یوسف ثقفی بهتر از مختار ثقفی بود.[۳]
ابن تیمیه در ادامه این حمایت خود از یزید بن معاویه ابراز میکند که به اتفاق اهل نقل یزید دستور قتل حسین را نداده بود و تنها به ابنزیاد نوشته بود که مانع شود ولایت عراق را به دست نگیرد ولی چون حسین هیچ یکی از شرطهای ابن زیاد را نپذیرفت، او را کشتند و زمانی که یزید از کشته شدن حسین با خبر گشت بسیار ناراحت شد و بر آن گریست! او در حمایت از معاویه می گوید که هر چند معاویه یزید را به قدرت رساند، به فرضی که یزید حسین را کشته باشد گناه یزید گردنگیر معاویه نمیشود.[۴]
ابن تیمیه برای اثبات خلافت و حقانیت امارت یزید میگوید که علماء اهلسنت به این اعتقاد نیستند که یزید از خلفای راشدین است بلکه اعتقاد دارند که او حاکم جمهور مسلمین و خلیفه آنان بود و بعد از فوت معاویه مردم با او بیعت کرده بودند و متولی کشورهای اسلامی بود و حسین قبل از اینکه متولی چیزی شود به شهادت رسید.[۵]
او در جای دیگر می گوید: اگر حسین امارت را نمیخواست و جنگ را ترک میکرد و به شهر خود بر میگشت و یا امارت یزید را می پذیرفت مظلوم کشته نمیشد.[۶] از نظر این شیخ وهابیها، یزید مانند سایر خلفاء به علت طاعت خداوند و رسول خدا در تمام امور عبادی مأجور است[۷] و از حکام اسلامی و خلیفه ای از خلفای مسلمین به شمار میآید هر چند کشته شدن حسین (ع) معصیت خدا و رسول اوست ولی در عین حال کشته شدنش برای او شهادت و علو منزلت و بالا رفتن درجه به حساب میآید و از طرف خداوند سعادت بزرگی نصیب او شده است. کشته شدن و مصیبت او که از کشته شدن انبیاء که به غیر حق کشته میشدند، بزرگتر نیست؛ بلکه کشته شدن علی و عثمان از حیث مصیبت بزرگتر از آن است.[۸] ابن تیمیه بعد از چندین صفحه بیان مطالب به طبق ذائقه و تفکر خود در تبرئه یزید و حمایت از او این نتیجه را میگیرد که لعن او جایز نیست.[۹]
آل الشیخ مفتی اعظم وهابیت معاصر آنگونه که در سایتهای متعدد اینترنتی منعکس شده است، پرده را از سخن دل وهابیت برداشته و با کمال صراحت یزید را بر حق و امام حسین (ع) را باطل معرفی کرده است.
آنگونه که در سایتها نقل شده است آل الشیخ در برنامه زنده ای که از ماهواره «المجد» عربستان پخش میشد در پاسخ خانمی در رابطه با یزید و قیام امام حسین (ع) این چنین پاسخ داد:
«زمان پرداختن به این امور گذشته و سپری شده است. آنها گروهى بودند که درگذشتند، هر کار نیک و بدی کردند براى خود کردند و شما هم هر چه کردید براى خود خواهید کرد و مسئول کار آنها نخواهید بود. بیعت یزید بن معاویه، بیعتی شرعی است که در زمان پدرش معاویه از مردم گرفته شد و مردم هم بیعت کرده و به این بیعت گردن نهادند. امّا هنگامی که معاویه از دنیا رفت حسن و حسین بن علی [علیهماالسلام] و ابن زبیر از بیعت با او خودداری کردند.
حسین [علیه السلام] و ابن زبیر در تصمیمشان مبنی بر بیعت نکردن به خطا رفتند. چون بیعت با یزید بیعتی شرعی بود و این بیعت در زمان زندگی پدرش معاویه و در مقابل چشم مردم گرفته شده بود. ولی خداوند در آنچه مقدر می فرماید حکیم و علیم است، شما را به خدا قسم! من دوست ندارم این مطالب را از من نقل کنید. اینها مسائلی است که گذشته است. تاریخ هم در باره این مطالب به شکلهای مختلف حکایت نموده است. ولی به هر شکل این قضایا گذشته و تمام شده … یزید و حسین[علیه السلام] بیش از هزار و اندی سال است که از دنیا رفتهاند …
ولی به عقیده من بیعت یزید بن معاویه بیعتی شرعی بوده! و حسین [علیه السلام] را نصیحت کردند که از مدینه به طرف عراق نرود، او را نصیحت کردند که بیعت کند ولی او نپذیرفت. ابن عباس و ابن عمر و فرزدق و بسیاری از صحابه او را از رفتن به عراق بر حذر داشته و به او گقتند که: رفتن به عراق به مصلحت او نیست. ولی حسین [علیه السلام] این نصیحتها را نپذیرفت… و خدا هم هر آنچه مقدر فرموده بود انجام شد و…
ولی با این وجود ما برای حسین [علیه السلام]از خداوند درخواست رضایت کرده و برای او عفو و بخشش را خواستاریم. و مقدرات الهی حکمتهایی دارد که ما از آن آگاه نیستیم …
حسین[علیه السلام] هر اشتباهی کرده برای خود کرده… عقیده اهلسنت و جماعت این است که واجب است تا به فرامین کسی که مورد بیعت قرار گرفته و مردم حول محور او جمع شدهاند گوش فرا داده شده و از او پیروی گردد!!! و قیام و سرکشی علیه او نیز حرام است و از همینرو خروج و قیام حسین [علیه السلام] علیه یزید حرام بود!!!… ما میگوییم: حسین [علیه السلام]در قیامش علیه یزید اشتباه کرد و برای او بهتر بود که این کار را نمیکرد. و باقی ماندن در مدینه و بر آنچه مردم بر آن اجتماع کرده بودند بهتر و سزاوارتر بود. و هر چه به او گفته شد که عراق طرفدار و همراه تو نیست گوش نداد و توجهی ننمود.[۱۰]
یزید بن معاویه از نظر وهابیت از اهمیت بسیار زیادی برخوردار است تا حدی که وزارت معارف دولت عربستان سعودی کتابی را به عنوان «حقائق عن أمیر المؤمنین یزید بن معاویه» به چاپ رسانده و آن را یکی از متون درسی در مدارس رسمی این کشور قرار داده است.[۱۱]
پی نوشتها
[۱] . منهاج السنه، ج۲ص۶۷٫
[۲] . منهاج السنه، ج۲ص۷۰٫
[۳] . منهاج السنه، ج۲ص۷۰٫
[۴] . منهاج السنه، ج۴ص۴۷۲٫
[۵] . منهاج السنه، ج۴ص۵۲۲٫
[۶] . منهاج السنه، ج۴ص۵۳۵٫
[۷] . منهاج السنه، ج۴ص۵۴۴٫
[۸] . منهاج السنهه، ج۴ص ۵۵۰
[۹] . منهاج السنه، ج۴ص۵۶۷٫
[۱۰] . http://database-aryana-encyclopaedia.blogspot.com/2013/07/blog-post_14.html (دانشنامه آریانا)
[۱۱] . تیجانی، سید محمد، الشیعه هم أهل السنه، اول، ۱۴۲۷ق.، مرکز الأبحاث العقایدیه، قم، ایران. تحقیق وتعلیق : مرکز الأبحاث العقائدیه پاورقى ص ۹۴؛ و أسعد وحید القاسم، حقیقه الشیعه الإثنی عشریه، اول، ۱۴۱۲ق. / ۱۹۹۲ م.، دار الزهراء للطباعه والنشر، قم، ایران، ص۸۲٫
ارسال نظر