از دوزخ تا جهنّم

یکی از مهم‌ترین ویژگی‌های دوزخ در آیین زرتشتی، تاریکی است. هرچند در روایت‌های اسلامی نیز به تاریکی جهنّم اشاره شده، ویژگی بارز و اصلی جهنّم در روایت‌های اسلامی، آتشِ بسیار سوزان آن است. دوزخ در کیش زرتشتی اما به تاریکی‌اش شناخته می‌شود.

به گزارش عاشورا نیوز به نقل از خبرگزاری ایرنا ،همۀ آدمیانی که به وجود جهانی ورای دنیای مادی معتقدند، نسبت به برپایی دوزخ یا جهنّم نیز ایمان دارند و از مفهوم و معنای آن نیز آگاهند. در همۀ دین‌ها و آیین‌های معتقد به معاد و رستاخیز، همچنان‌که از «بهشت»، یعنی پاداشگاهِ آن‌جهانیِ نیکی‌ها و نیکوکاری‌ها سخن رفته، وعیدِ جایی دیگر نیز داده شده که برای مجازات بدکاران و گناه‌کارانِ دنیا قرار داده شده است. این عقوبتگاهِ آخرتی را «دوزخ» یا «جهنّم» خوانند.

ششمین شماره از «قصه‌های واژه‌ها» به بررسی سرگذشت دو واژۀ هم‌معنی «دوزخ» و «جهنّم» اختصاص دارد.

 

پیشینۀ واژۀ دوزخ

در زبان فارسی واژه‌های دوزخ و جهنّم، پُرکاربردترین لفظ‌ها برای اشاره به محل خوفناکِ مکافات اهل گناه است. دربارۀ کلمۀ «جهنّم» در سطرهای پس از این نکته‌هایی آمده است؛ اما «دوزخ» که امروزه در فارسیِ دری برای نامیدنِ عذابگاه آخرتی به کار برده می‌شود، در اوستا به‌صورت «دُژآنگهو» (دوژآنگهَ) آمده است. این واژه مرکّب است از دُژ (بد) و آنگهو (جهان) که درمجموع یعنی جهان بد یا زشت و نیز دوزخ [۱] این دوزخِ فارسی یا همان «دوژآنگهَ» (دوژآنگهو) در زبان اوستایی، درواقع «کُنام اهریمن و دیوان و جای گناهکاران و گمراهان و دروغ‌گویان در زندگی پس از مرگ است که از آن به «خانمان دروغ» یا «سرای دروغ» نیز تعبیر کرده‌اند...». [۲]

دوزخ در زبان پهلوی یا فارسی میانه نیز به‌صورت دوشَخو (dušaxv) به کار رفته است.[۳] مرحوم استاد محمد خزائلی نیز ریشۀ ایران باستانی آن را Duzhakhva-Duzhahu معرفی کرده است. [۴]

در متن‌های زرتشتی، دوزخ به عنوان‌های گوناگونی خوانده شده است، ازجمله «اچیشتم‌ منو» (Achishtem manu) که به معنی بدترین منش و بدترین حالت روحی و غذاب وجدان است یا «اچیشتم دمانه مننگهو» (Achishtem demana manangho) که به معنی سرای بدترین منش است؛ و نیز «دروج دمانه» (drujo demana) یا سرای دروغ که دوزخ و درون تیره نیز معنی شده است. [۵] این عنوان به‌شکل «دروجونمانه» (drujo-nmāna) یعنی جایگاه دیو دروغ نیز به کار رفته است. [۶]

 

«جهنّم» به چه زبانی است؟

برای نام‌بردن از محل‌ِ جزای گناهکاران در سرای آخرت، چند نامِ مختلف در قرآن کریم آمده است که معروف‌ترینِ آنها، لفظ «جهنّم» است. خداوند متعال ۷۷ بار این واژه را در قرآن کریم نام برده است. دربارۀ اینکه اصلِ کلمۀ جهنّم از چه زبانی است، بین لغت‌شناسان و اهل تفسیر اختلاف است. برخی که این واژۀ غیرمنصرف را عربی دانسته‌اند، نام‌گذاری «جهنّم» بدین نام را به سبب بسیار عمیق و ژرف بودنِ آتشگاهِ عذاب مجرمان دانسته‌اند؛ چراکه چاه عمیق را نیز جهنّم گویند. [۷] شماری دیگر از افرادی که جهنّم را عربی می‌دانند، آن را برگرفته از جَهم (ترش‌رویی) و جُهُومَة (ترش‌رویی، اخم) می‌دانند که نونِ زائدی بدان افزوده شده است. دلیل این تسمیه را نیز چنین گفته‌اند که جهنّم در روز جزا، گناه‌کاران را به خشمناکی و برافروختگی دیدار خواهد کرد و اینکه چهره‌های بدکاران نیز از شدتِ عذابِ جهنّم گرفته و درهم خواهد بود. [۸]

اما گروهی نیز معتقدند که واژۀ جهنّم دراصل فارسی است. راغب اصفهانی در «مفردات الفاظ قرآن» دیدگاه این گروه را این‌طور بازگو کرده که اصلِ این واژه می‌تواند از «کهِنّام» یا «جهنام» باشد که به‌صورت «جهنّم» معرّب شده است. [۹] جالب اینکه رضاقلی‌خان هدایت در «فرهنگ انجمن‌آرای ناصری» در برابر واژۀ «مِهنام» (که «مرتبه‌ای است از مراتب، برتر از هر مرتبۀ اعلا که بهشت برین خوانند»)، به واژۀ «کِهنام» اشاره کرده و آن را چنین معنی کرده است: «مرتبه‌ای از همۀ مراتبِ بدی بدتر و پست‌تر و معرّب آن به عربی، جهنّم است». [۱۰] این نیز درخور توجه است که یکی از معناهایی که برای لفظ «جهنّم» بیان شده، پایین‌ترین مرتبه‌ از درکات یا طبقه‌های دوزخ است [۱۱] که این معنی با آنچه در انجمن‌آرا دربارۀ کهنام آمده، برابری می‌کند.

از دوزخ تا جهنّم

شماری نیز بر این باورند که واژۀ جهنّم برگرفته است از واژۀ اوستایی «گئثنام» (Gaéthanama) و از این دید، با کیهان و گیتی هم‌ریشه است. [۱۲] مرحوم دهخدا نیز در لغت‌نامه آورده است که به راه‌های زیرزمینِ حمام‌های قدیمی که از طریق آنها حرارتِ برخاسته از تون یا آتشدان حمام را به زمینِ زیر حمام هدایت می‌کردند، جهنّم می‌گفته‌اند. [۱۳]

البته برخی از صاحب‌نظران نیز این لفظِ «کِهِنّام» را از اصلی عبری می‌دانند. گروهی نیز ریشۀ عبرانیِ جهنّم را «جهینوم یا جحینوم دانسته‌اند که محلی در چهار کیلومتری قدس بوده و زباله‌های شهر و لاشه‌های حیوانات را در آنجا می‌ریختند و می‌سوزاندند». [۱۴] روایت دیگری نیز دربارۀ احتمالِ عبری‌بودن اصل جهنّم در دست است که این واژه را از ریشۀ «جهینون» (Gehinon) می‌داند. همچنین آمده است که «نزدیک شهر اورشلیم جایی بوده است به نام درۀ هینوم که کنعانیان در آنجا برای خشنودی خدای خود، کودکشان را در آتشی که در شکمِ این خداوندگار افروخته بود، می‌سوزاندند و چندین بار در تورات به آن اشاره شده است». [۱۵] دربارۀ ریشۀ کلمۀ جهنّم این نیز مطرح شده که این لفظ می‌تواند از کلمۀ آرامی «Guihano» برگرفته شده باشد. [۱۶]

 

گذرگاهی باریک‌تر از مو، برّنده‌تر از شمشیر

در آیین اسلام، یکی از مواردی که همواره با «قیامت»، «جهنّم» و «بهشت» همراه و یادآوری شده، «پل صراط» و گذشتن از این پل است. طبق آنچه از روایت‌های معصومان (ع) برمی‌آید، در رستاخیز پل صراط بر روی دوزخ کشیده می‌شود و مردمان باید از روی آن بگذرند. آنان که به سلامت گذر کنند، به بهشت درآیند و آنان‌که پایشان بلغزد، به دوزخ درافتند.

امام باقر (ع) از پیغامبر اکرم (ص) روایت کرده‌اند که حضرت جبرئیل (ع) ایشان را خبر داده است که وقتی در رستاخیز دوزخ را برپاکنند، «بر روی آن پلی بنهند که از مو باریک‌تر و از شمشیر تیزتر است و بر آن پل سه طاق (بازداشتگاه) قرار دارد. روی طاقِ نخست، امانت‌داری و رحمت (مهرورزی یا صلۀ رحم) قرار دارد، روی طاق دوم، نماز است و بر طاق سوم حسابی است که خود پروردگار جهانیان که معبودی جز او نیست، حساب کشد. پس مردم را تکلیف بر گذشتن از آن پل کنند، نخستین بار رحمت و امانت‌داری آنان را بازدارد؛ و اگر از آنجا نجات یافتند، نماز آنها را بازدارد؛ و اگر از آنجا هم نجات یافتند، پایان کار با پروردگار جهانیان است؛ و این است معنای گفتار خدای تبارک و تعالی: [اِنَّ رَبَّکَ لَبالمرصاد] «همانا پروردگارت در کمینگاه است» (سورۀ فجر، آیۀ ۱۴). مردم که بر صراط بگذرند، گاهی پایشان بلغزد و آویزان شوند و گاهی است که پایشان در جای خود قرار گیرد؛ و فرشتگان در گرد آنها باشند و فریاد زنند: ای خدای کریم و ای خدای بردبار، درگذر و چشم‌پوشی کن و به فضل خویش بدانها توجه کن و سالم دار. مردم همچون پروانه در آتش بریزند و چون کسی به رحمت خدا از آن نجات یابد، بِدان بنگرد و گوید: ستایش خدایی را که پس از نومیدی، به فضل و رحمت خود از اینجا نجات داد؛ به‌راستی که پروردگار ما آمرزنده و سپاس‌پذیر است». [۱۷]

از دوزخ تا جهنّم

البته توصیف‌های دیگری نیز از پل صراط و شرایط گذر از آن در کلام حضرت رسول اکرم (ص) آمده است؛ مانند این روایت که ابن عباس (رض) از حضرت خاتم‌الانبیا (ص) نقل کرده است. در این حدیث حضرت فرموده‌اند که در روز قیامت خداوند متعال فرمان دهد که بر صراط هفت پل قرار دهند که طول هر پل هفده هزار فرسخ است و بر روی هر پل هفتاد هزار فرشته قرار دارد. این مَلَکان‌ از مردان و زنانِ امت اسلام دربارۀ ولایت امیرالمؤمنین (ع) و دوستداری اهل بیت پیغامبر (ع) می‌پرسند؛ پس هرکه در ولایت و دوستداری آل البیت (ع) راستین باشد، مانند برقِ جهنده از پلِ نخست گذرد و هرکه چنین جوازی را نداشته باشد، حتی اگر اعمالش به‌اندازۀ نیکویی‌های هفتاد صدّیق باشد، با سر به ژرفنای دوزخ فروافتد. [۱۸]

در توصیف چگونگی گذر مردمان از پُل صراط نیز حدیث‌هایی در دست است؛ همچون این کلام شریف نبوی (ص) که حضرت محمد مصطفی (ص) فرموده‌اند که «مردم کنار پل صراط می‌رسند و سپس به کمک اعمال خود از آن می‌گذرند. گروهی به‌ سرعت برق، گروهی دیگر به سرعت باد و گروهی دیگر همچون اسبی که در حال تاخت و تاز است؛ و گروهی همچون حرکت ستاره در مدار خود و گروهی چون مردی که در حال دویدن باشد و گروهی همچون راه‌رفتنِ معمولی». [۱۹] امام جعفر صادق (ع) نیز دربارۀ گذشتن مردم از پل صراط فرموده‌اند که «مردمان در دسته‌های گوناگون بر صراط‍‌ عبور می‌کنند؛ صراطی که از مو باریک‌تر است و از تیغ برنده‌تر. برخی برق‌آسا از آن خواهند گذشت و برخی دیگر مانند اسب تیزپا و برخی بر سر و دستان از آن می‌گذرند و برخی نیز بر پل صراط‍‌ آویزان خواهند شد درحالی‌که آتش پاره‌ای از تنشان را به کام خود می‌کشد و پاره‌ای را رها می‌کند». [۲۰]

 

پل چینوَد

در دین زرتشتی یا همان آیین مَزدَیَسنا نیز از پلی مانند پل صراط سخن رفته است. این پل که «چینوَد» یا «چینوَت» یا «چینوَر» نام دارد و در متن‌ها به‌ ریخت‌های چینواد و چینوات نیز ثبت شده، به معنی آزماینده یا برگزیننده و نیز جداکننده است. «این واژه غالباً در اوستا با «پِرِثو» (در پهلوی «پوهل») به معنی پُل و گذرگاه همراه می‌آید و بر روی هم «چینوَدپل» یا «چینوَت‌پل» (گذرگاه داروی) نام پُلی است که به اعتقاد مزداپرستان، روانِ هر یک از مردمان در چهارمین روز پس از مرگ باید از روی آن بگذرد و پس از شناخته‌شدن کردارهای نیک از کردارهای بد، روانۀ بهشت یا دوزخ شود. بر سر این پل است که «دینِ» هرکس به پیکر دوشیزه‌ای زیبا و خوش‌اندام (اگر شخص نیکوکار و اَشَوَن باشد) و یا به پیکر زنی زشت و هولناک (اگر شخص گناهکار و دُروَند باشد) روان او را پذیره می‌شود و او را به بهشت یا دوزخ می‌کشاند. [۲۱]

منظور از «دین» در اینجا، همانا وجدانِ هر فرد است که آدمی را از نیکی و بدیِ کارها و نیت‌هایش آگاه می‌کند. [۲۲] درواقع آن دوشیزۀ زیباروی و نیز آن عجوزۀ زشت‌روی که هنگام گذر از چینوَد پل به‌ترتیب به‌استقبال نیکان و پارسایان و بَدان و ناپاکان خواهند آمد، چیزی جز کردار و گفتار و اندیشۀ نیک یا بدِ آدمیان نیست. آن‌که در دنیا بر راه راستی و درستی رفته، از پل چینوَد نیز به یاری همان راستی و درستی به‌سلامت گذر خواهد کرد و به بهشت وارد می‌شود؛ و آن‌که در گیتی راهِ ناراستی و بدی را پیموده، به‌سبب همان بدی‌ها هنگام گذر از پل، به دوزخ درخواهد افتاد.‌

از دوزخ تا جهنّم

دربارۀ اینکه این پل چینوَد یا چینوَر در کجا قرار دارد و کیفیت آن چگونه است، مرحوم استاد احمد تفضّلی در بخش تعلیقاتِ کتاب «مینوی خِرَد» چنین توضیح داده است که «در [کتاب‌های] دینکرد و دادِستان دینیگ و بُندَهِش دربارۀ جای این پل چنین آمده است: در ایرانویج، در بالا، بر قلۀ داییتی (Dāitī) به بلندی یک‌صد مرد پلِ چینوَد قرار دارد و در زیر آن، در وسط، دوزخ است. در هنگام عبور پارسایان نُه نیزه پهنای آن می‌شود، هر نیزه به‌درازای سه نای؛ و در هنگام عبور بدکاران مانند تیغِ اُستُره [= تیغِ ویژۀ تراشیدنِ موی سر و صورت] می‌شود. در دینکرد آمده است که ایزد اَشتاد و مهر [۲۳] پیروان راستی را از آن تنگی رهایی می‌بخشند. در بُندهش پل چینوَد به منزلۀ دو بازوی ترازوی ایزد رَشن [۲۴] تصور شده است که یک بازوی آن در بُنِ البرز در شمال و بازوی دیگر در سرِ البرز در جنوب قرار دارد. پس از گذشتنِ سه شبِ اولِ پس از مرگ، روان را تا بُنِ کوه البرز می‌برند و او بر آن پل عبور می‌کند تا به اوج قلۀ آن می‌رسد؛ اگر بدکار است، از آنجا به دوزخ فرومی‌افتد و اگر پارسا است، به کمک ایزدان بازوی دیگر ترازو را طی می‌کند و به اوج کوه البرز می‌رسد و از آنجا به بهشت می‌رود». [۲۵]

 

آتشی که سه هزار سال در آن دمیده شده است

خداوند بزرگ بارها در قرآن کریم، گناهکاران و سرکشان را به آتشِ جهنّم وعده داده است؛ عذابگاهِ سوزانی که خالقِ یکتا به‌آشکارا قولِ آن را به شیطان داده که آنجا را از وی و هرکه از او پیروی کند، پُر نماید؛ [۲۶] و شگفتا که جهنّم و آتشش را هیچ‌گاه از بلعیدنِ مجرمان سیری نخواهد بود. طبق فرمایش قرآن کریم، در روز جزا، آن‌گاه که گناهکاران را به دوزخ درافکنند، خداوند دوزخ را خطاب قرار دهد و از او پُرسد که «هَل اِمتَلَأتَ: آیا پُرشدی؟» و جهنّم پاسخ می‌دهد که «هَل مِن مَزید: آیا باز هم هست؟» [۲۷] پس همین سیری‌ناپذیری و گنجایش بی‌حدّ و اندازۀ جهنّم را می‌باید یکی از ویژگی‌های اصلی آن دانست.

اما افزون براین، در روایت‌ها و متن‌های اسلامی ویژگی‌های دیگری نیز برای جهنّم برشمرده شده است. حسن بن ابی‌الحسن دیلمی در کتاب «ارشاد القلوب» از امام جعفر صادق (ع) روایتی آورده که حضرت فرموده‌اند که «روزی جبرئیل محزون و اندوهگین بر پیامبر، صلّی اللّه علیه و آله و سلم، نازل شد. پیامبر، صلّی اللّه علیه و آله و سلم، پرسید: چرا تو را حزین می‌بینم‌؟ عرض کرد چرا نباشم‌؟ در صورتی که امروز«مَنافیخ» دوزخ نهاده شد، پرسید: مَنافیخ چیست‌؟ عرضه داشت: آتش دوزخ است که خدا دستور داده بود تا هزار سال در آن دمیدند تا سرخ شد؛ و هزار سال دیگر دمیدند تا سفید شد؛ و هزار سال دیگر دمیدند تا سیاه شد و اینک آتش دوزخ سیاه و تاریک است. ای پیامبر خدا، اگر حلقه‌ای از آن که طولش هفتاد ذراع است، بر سر کوه‌ها نهاده شود، از حرارت آن ذوب می‌شوند و اگر قطره‌ای از آب‌های «زقوم» و«ضریع» دوزخ در آب‌های جهان بریزند، همۀ اهل آن از بوی تعفّنش بمیرند. در این موقع هم پیامبر اسلام، صلّی اللّه علیه و آله و سلم و هم جبرئیل گریان شدند. خداوند به آن دو وحی کرد که: شما را از گناه کردن ایمن نمودم،که مستحقّ‌ آتش نشوید، و لیکن همواره از من ترسناک باشید». [۲۸]

دربارۀ سوختِ جهنّم نیز هم در قرآن کریم و هم در روایت‌های معصومان (ع) اشاره‌هایی شده است. خداوند در مصحف شریف فرموده است که هیزم آتش جهنّم، آدمیان و سنگ‌ها هستند؛ [۲۹] و نیز در آیۀ دهم از سورۀ مبارک آل‌عمران تأکید کرده است که کافران، هیمۀ جهنّم خواهند بود. امیرالمؤمنین (ع) نیز فرموده‌اند: «سوختِ آتش روز قیامت، هر توانگری است که از بخشیدن مالِ خویش به تهی‌دستان بخل ورزد؛ و نیز هر عالِمی که دین را به دنیا بفروشد». [۳۰]

دربارۀ میزان سوزانندگی آتش جهنّم نیز از حضرت رسالت‌پناه (ص) روایت شده که آتش دنیا، تنها یکی از هفتاد جزوِ آتش جهنّم است. بنابراین، آتش جهنّم هفتاد برابرِ آتش دنیایی سوزندگی دارد. [۳۱]

از دوزخ تا جهنّم
 نمایی از آتش‌سوزی در ترکیه

از دیگر ویژگی‌های آتش جهنّم، سیاهی و تاریکی آن است. پیغامبر اکرم (ص) فرموده‌اند که «آتش جهنّم از قیر هم سیاه‌تر است». هم ایشان فرموده‌اند که «خداوند ابر سیاه تاریکی را برای اهل آتش پدید می‌آورد و گفته می‌شود: ای اهل آتش، چه می‌خواهید؟ دوزخیان با دیدنِ آن، به یاد ابرهای دنیا می‌افتند و می‌گویند: پروردگارا، نوشیدنی. پس خداوند بر آنان کُند [= تکه‌های سنگین چوب که به پای مجرمان بندند.] و زنجیرهایی فرومی‌باراند که بر کُند و زنجیرهایشان می‌افزاید و اخگرهایی می‌باراند که بر آنان شعله‌ور می‌شوند». [۳۲]

 

دوزخی تاریک و سرد

طبق آنچه در متن‌های دینی پهلوی آمده، در آیین مَزدَیَسنی دوزخ دارای چهار مرتبه است. در «مینوی خرد» می‌خوانیم که «دوزخِ نخست، اندیشۀ بد؛ دوم، گفتارِ بد؛ و سوم، کردار بد است. گام چهارم شخصِ بدکار به تاریک‌ترین دوزخ می‌رسد و او را به نزدیکی اهرمن بدکار می‌برند؛ و اهرمن و دیوان، او را افسوس (استهزا) و مسخره کنند که تو را از اورمزد و امشاسپَندان و بهشت خوشبوی خرّم چه شکایت و گله بود که به یاد دیدار ما و دوزخِ تاریک افتادی؟ که ما تو را عذاب دهیم و نیامرزیم و دیر زمان عذاب بینی. پس پادافره (عقوبت) و عذاب گوناگون بدو کنند». [۳۳]

مزداپرستان بر این باورند که جایگاه دوزخ در زیر زمین است. همچنین در در ادبیات دینی ایرانیان آمده است که دوزخ در میان زمین جای دارد و موقعیتش در اَپاختر یا شمال است. «در بندهشن می‌خوانیم: دوزخ در میانۀ زمین، آنجا است که اهریمن زمین را سُفت و بِدان درتاخت. و در جای دیگری از همان کتاب آمده است، او (هُرمزد) هفتورنگ را به ناحیۀ شمال گمارد؛ آنجا که چون اهریمن درتاخت، دوزخ شد... . در هر دو کتاب بندهشن و دینکرت گفته شده است که دوزخ در زیر «چینودپل» است». [۳۴]

از دوزخ تا جهنّم

از مهم‌ترین ویژگی‌های دوزخِ مورد باور زرتشتیان، تاریکی است. هرچند در روایت‌های اسلامی نیز به تاریکی جهنّم اشاره شده است، ویژگی بارز و اصلی جهنّم در روایت‌های اسلامی، آتشِ بسیار سوزان آن است. دوزخ در کیش زرتشتی اما به تاریکی‌اش شناخته می‌شود. این تاریکی چنان غلیظ است که به گزارش «مینوی خرد» اهل دوزخ گویی می‌توانند آن را با دستِ خویش لمس کنند. [۳۵]

افزون بر تاریکی، از دیگر ویژگی‌های دوزخ در آین مَزدَیَسنا این است که بخش‌هایی از آن، بسیار سرد است؛ آن‌چنان سرد که به برف و یخ مانَد. البته بخش‌هایی از دوزخ نیز «از گرمی همچون گرم‌ترین و سوزان‌ترین آتش است. در جاهایی از آن حیوانات موذی چنان آنان [= دوزخیان] را پاره‌پاره کنند که سگ استخوان را؛ و جای‌هایی از آن از بدبویی چنان است که بلرزند و بیفتند. [۳۶]

 

درها و طبقه‌های جهنّم

پیش از این اشاره شد که خداوند از وعده‌گاه عذابِ دوزخیان با نام‌های گوناگونی در قرآن کریم نام برده که معروف‌ترینِ آنها، همانا «جهنّم» است. اما به جز این نام، نُه نام و عنوان دیگر نیز برای دوزخ در مصحف شریف یاد شده که از این قرار است:

«نار» (آتش)، «سَقَر» (آتشی سوزان که همه‌چیز را دگرگون می‌کند)، «سَعیر» (آتشی که بسیار سوزان و شعله‌ور باشد)، «جَحیم» (آتش عظیم بسیار شعله‌ور)، «حُطَمَه» (آتشی سوزان که همه‌چیز را درهم شکند و متلاشی سازد)، «هاویه» (سقوط‌گاهِ عمیق)، «لَظی» (شعلۀ خالص آتش؛ آتش سوزان) [۳۷]، «اَثام» (جایگاه کیفر گناهکاران) و «سِجّین» (جایگاه ابدی تبهکاران). [۳۸]

خداوند بزرگ در آیۀ ۴۴ از سورۀ مبارک حجر فرموده است که «لَهَا سَبعَةُ أَبوَابٍ لِّکُلِّ بَابٍ مِّنهُم جُزءٌ مَّقسُومٌ: برای آن [یعنی دوزخ] هفت در است، برای هر دری گروهی از پیروان شیطان تقسیم شده‌اند». [۳۹] این تعبیر گویای آن است که همۀ گناهکاران از یک‌جا به دوزخ درنمی‌شوند؛ بلکه هر طایفه از مجرمان بسته به نوع و میزانِ گناهانشان، از دَری ویژه به جهنّم قدم خواهند نهاد. اهل تفسیر، باتوجه به اشارۀ آشکارِ قرآن کریم، از این آیه و آیه‌های مرتبط با درهای جهنّم‌ برداشت‌های گوناگونی داشته‌اند که خلاصۀ دیدگاه‌ها در این‌باره، چنین است:

گروهی معتقدند که «اشاره به درهای ورودی دوزخ است که همه به یک کانون منتهی می‌شود، همانند درهای متعدد ساختمان‌های معمولی این جهان؛ و درحقیقت اشاره است به کثرت واردشوندگان در این مرکز قهر الهی». [۴۰] بر اساس این رای، عنوان‌های جهنّم، سقر، سعیر، جحیم، حطمه، هاویه و لظی نام درهای هفت‌گانۀ دوزخ است.

از دوزخ تا جهنّم

گروهی دیگر بر این باورند که منظور از «سبعة ابواب»، «دَرَکات» یا همان طبقه‌های گوناگون دوزخ است که هر طبقۀ آن از دید کیفیت و شدت عذاب با طبقه‌های دیگر متفاوت است. بر این اساس، هر در از دوزخ به یک طبقۀ خاص و جداگانه گشوده می‌شود. امیرالمؤمنین (ع) در حدیثی فرموده‌اند که «آیا می‌دانید درهای دوزخ چگونه است؟ گفتیم مانند همین درها [ی معمولی دنیایی]. فرمود: نه، آنها چنین است؛ سپس امام (ع) یک دست خود را بر دیگری گذاشت و آن را گشود (اشاره به اینکه آنها طبقاتی است که روی همدیگر قرار دارد)... .

در حدیث دیگری از همان حضرت (ع) نقل شده که بعد از تفسیر درهای هفتگانۀ دوزخ به طبقاتی که بعضی بالای بعضی دیگر قرار دارند، نام‌های این طبقات را چنین شمرده‌اند: از همه پایین‌تر «جهنّم»؛ و بالای آن، «لظی»؛ و بالای آن، «حطمه»؛ و فوق آن، «سقر»؛ و بالای آن، «جحیم»؛ و فوق آن، «سعیر» و برتر از آن، «هاویه» است». [۴۱]

این دیدگاه نیز دربارۀ درهای جهنّم بیان شده است که هفت‌گانگی این درها به این دلیل تواند بود که گروه‌های گوناگون، هر یک از دری ویژه به آتش دوزخ درآیند. [۴۲] قادر متعال نیز در آیۀ ۱۴۵ سورۀ مبارک نساء وعده داده است که «إِنَّ المُنافِقِینَ فِی الدَّرکِ الأَسفَلِ مِنَ النَّارِ وَلَن تَجِدَ لَهُم نَصِیراً: بی‌تردید منافقان در پایین‌ترین طبقه از آتش‌اند؛ و هرگز برای آنان یاوری نخواهی یافت». [۴۳]

 

طبقه‌های جهنّم و اندام‌های بدنِ آدمی

ملّامحسن فیض کاشانی، حکیم و عالم نامدار سدۀ یازدهم هجری قمری، نیز دربارۀ دَرک‌ها یا طبقه‌های هفت‌گانۀ دوزخ، دیدگاهی درنگ‌برانگیز دارد. وی نوشته است که «تعداد طبقات جهنّم به اندازۀ اعضای هفت‌گانه‌ای است که بنده به‌وسیلۀ آنها مرتکب گناه می‌شود. برخی از این طبقات بالای برخی دیگرند؛ بالاترین آنها جهنّم است و پس از آن به‌ترتیب، سقر، لظی، حطمه، سعیر، جحیم و هاویه است. [۴۴] اکنون در عمقِ هاویه بیندیش که آن را حدّی نیست؛ چنان‌که عمقِ شهوات دنیا نیز حدّی ندارد و همان‌گونه که هر نیاز دنیوی همواره به نیازی بزرگ‌تر از آن منجر می‌شود، هاویۀ جهنّم نیز به آخر نمی‌رسد، مگر آنکه به هاویه‌ای ژرف‌تر از آن منتهی می‌گردد.

گفته‌اند در خدمت پیامبر خدا (ص) بودیم که آوازی شنیدیم. پیامبر خدا (ص) فرمود: آیا می‌دانید این چیست؟ عرض کردیم: خدا و پیامبرش داناترند. فرمود: این سنگی است که هفتاد سال است در جهنّم فروفرستاده شده و اکنون به قعر آن رسیده است». [۴۵]

 

مالک جهنّم کیست؟

قرآن کریم در آیۀ ۷۷ از سورۀ مبارک زُخرُف التماس‌کردنِ دوزخیان را چنین آورده است: «وَنَادَواْ یَا مالِکُ لِیَقضِ عَلَینَا رَبُّکَ قَالَ إِنَّکُم مَّـکِثُونَ: و فریاد می‌زنند: ای مالک [ ِدوزخ، بگو:] پروردگارت ما را بمیراند [تا از این عذاب نجات یابیم. مالک] می‌گوید: یقیناً شما ماندنی هستید». [۴۶] در این آیه، دوزخیان شخصی را خطاب قرار داده‌اند که نگهبان، دربان یا کلیددارِ دوزخ است و این مَلَک با نامِ «مالک» در متون اسلامی معروف شده است. در تفسیر «مجمع‌ البیان» دربارۀ این آیه روایت‌هایی نقل شده که مالک همین پاسخِ ناامیدکننده را نیز، نه درلحظه، که پس از گذشت هزار یا چهل سال، به دوزخیان می‌دهد. [۴۷]

مرحوم علّامه محمدباقر مجلسی (ره) در کتاب «حیاة القلوب» خویش آن‌گاه که به توصیف معراج حضرت خاتم الانبیا (ص) پرداخته، به دیدار آن حضرت با مالکِ دوزخ نیز اشاره کرده است. در شب معراج، حضرت رسالت‌پناه (ص) که جناب جبرئیل (ع) را با خود همراه داشتند، با هر گروه از فرشتگان که دیدار می‌کردند، آن مَلَکان با روی گشاده به استقبالِ پیغامبر اکرم (ص) می‌رفتند، اما در بخشی از همین سیر و سیاحتِ معراج، حضرت محمد (ص) «مَلَکی را دیدند که بر کرسی نشسته، پس آن مَلَک بر آن حضرت سلام کرد؛ ولیکن [حضرت (ص)] آن شادی و خوش‌رویی که از دیگران دید، از او ندید. فرمود: ای جبرئیل، من به هیچ مَلَک نگذشتم مگر از او دیدم آنچه می‌خواستم از شادی و سرور، به‌غیرِ این مَلَک. جبرئیل (ع) عرض کرد: این «مالک»، خزانه‌دار جهنّم است؛ و او از همۀ خوش‌روتر و خوش‌خوتر بود؛ [اما] چون حق تعالی جهنّم را به او سپرد و او مشاهده نمود عذاب‌ها را که خدا برای عاصیان خود مهیّا کرده است، دیگر نخندید». [۴۸]

از دوزخ تا جهنّم

صاحب «حیاة القلوب» در بخشی دیگر از توصیف کیفیت معراج، آورده است که حضرت محمد (ص) فرموده‌اند: «مَلَکی را دیدم که از او بزرگ‌تر مَلَکی ندیده بودم، با منظرِ کریه و آثار غضب از روی او هویدا بود... . گفتم: یا جبرائیل، این کیست که من از او ترسیدم؟ گفت: جایز است که از او بترسی؛ ما همه از او می‌ترسیم. این، مالک، خزینه‌دار جهنّم است. هرگز نخندیده است و از روزی که خداوند جبّار جهنّم را در قبضۀ اقتدار او گذاشته است، پیوسته خشم او بر دشمنان خدا و غضب او بر عاصیانِ خدا زیاده می‌شود و خدا به او از ایشان انتقام خواهد کشید». [۴۹]

یادکردن از این نکته نیز خالی از لطف نیست که در برابر مالک که دربان دوزخ است، فرشته‌ای دیگر نیز خازنی و دربانی بهشت را برعهده دارد؛ این مَلک «رضوان» خوانده شده است. امیر معزّی، شاعر استاد و نامدار عهد سلجوقی در ستایش ممدوحِ خویش، نامِ مالک و رضوان را در یک بیت آورده است:

«گویی اثر مِهرِ تو کینِ تو دارند // رضوان به بهشت اندر و مالک به جهنّم». [۵۰] 

 

خوراک‌ها و نوشیدنی‌های جهنّمی

در قرآن کریم شماری از خوردنی‌ها و آشامیدنی‌های جهنّم نام برده شده است. ازجملۀ خوراک‌های اهل جهنّم، میوۀ درخت «زَقّوم» است. این میوه که به تلخی زبانزد است، در کتاب خدا این‌گونه توصیف شده: درختی است که از تهِ دوزخ می‌روید؛ یعنی ریشه‌هایش در پایین‌ترین درکۀ دوزخ است و شاخ و برگ آن به درکه‌های بالایی دوزخ نیز می‌رسد. شکوفه‌های این درخت گویی سَرِ دیوان و شیاطین است؛ و دوزخیانِ گرسنه شکم‌های خود را از میوۀ زقّوم پُرمی‌کنند؛ اما آنچه خوردند، در شکم‌هایشان همچون مسِ گداخته و آبِ سوزان جوشیدن می‌گیرد. پس اهل جهنّم برای رهایی از این عذاب، طلب نوشیدنی کنند؛ و آن نوشیدنی که بر سَرِ زقّوم بدان‌ها خورانده شود، «حمیم» است: آبی بسیار داغ و سوزان. [۵۱] مرحوم شهید دستغیب چه درنگ‌برانگیز نوشته است که به‌راستی «این چه عطشی است که [ساکنِ دوزخ] حاضر است برای تخفیفِ آن، از حمیم که خود در اعلی درجۀ گرمی است، بیاشامد؟» [۵۲]

از دوزخ تا جهنّم

از دیگر خوراک‌ها و نوشیدنی‌های اهل جهنّم، می‌توان به اینها اشاره کرد: «غِسلین» که خونابه‌ای است که از بدنِ دوزخیان ریزد؛ «ضَریع» که خار خشک تلخ و بسیار بدبو و سوزانی است که هر  قدر هم که از آن خورند، نه موجب فربهی شود و نه گرسنگی را برطرف کند؛ «غَساق» که خون و چرکی است که از بدنِ دوزخیان روان شود؛ «صَدید»: چرک و خونی بسیار بدبو و بدطعم که بر خلاف میل اهل دوزخ به آنها خورانده شود. [۵۳]

اینها البته بخشی اندک از عذاب‌های اهل جهنّم است که همین اندک نیز حتی خارج از تحمّلِ تصوّرِ آدمی است؛ با این‌همه، اما عذابی که دردناک‌ترینِ عذاب‌های جهنّم است، همانا می‌تواند این باشد که خداوند، از اهلِ آتش رو برمی‌گرداند و درحالی‌که بهشتیان از نعمتِ عنایت و نگاهِ زیبای خداوند مهربان بهره‌مندند، دوزخیان از درکِ این برترینِ نعمت‌ها محروم خواهند بود.

 

ارجاع‌ها:

۱. رک: «اوستا»؛ گزارش و پژوهش جلیل دوستخواه؛ تهران: مروارید؛ ۱۳۸۵؛ ج ۲، ص ۹۳۵ (بخش پیوست).

۲. همان. ج ۲، ص ۹۸۵ (بخش پیوست).

۳. «فرهنگ فارسی به پهلوی»؛ بهرام فره‌وشی؛ تهران: دانشگاه تهران؛ ۱۳۸۱؛ ص ۱۷۴.

۴. رک: «شرح گلستان سعدی»؛ محمد خزائلی؛ تهران: جاویدان؛ ۱۳۶۳؛ ص ۲۵۰.

۵. رک: «زرتشت (مَزدَیَسنا و حکومت)»؛ جلال‌الدین آشتیانی؛ تهران: شرکت سهامی انتشار؛ ۱۳۶۸؛ ص ۲۳۰ و ۲۳۱.

۶. رک: «فرهنگ اساطیر و داستان‌واره‌ها در ادبیات فارسی»؛ محمدجعفر یاحقی؛ تهران: فرهنگ معاصر؛ ۱۳۸۸؛ ص ۲۹۸.

۷. رک: «تاج العروس من جواهر القاموس»؛ محمد بن محمد مرتضی زبیدی؛ تحقیق علی شیری؛ بیروت: دارالفکر؛ ۱۴۱۴ ق.؛ ج ۱۶، ص ۱۲۵ و ۱۲۶.

۸. «المعجم فی فقه لغة القرآن و سرّ بلاغته»؛ محمد واعظ‌زادۀ خراسانی و دیگران؛ مشهد: آستان قدس رضوی (ع)؛ ج ۱۰، ص ۳۵۳. / «اَضواء البیان فی ایضاح القرآن بالقرآن»؛ محمدامین شنقیطی؛ بیروت: ۱۴۲۷ ق.؛ ج ۲ ص ۳۵۲.

۹. «مفردات الفاظ قرآن»؛ راغب اصفهانی؛ تحقیق صفوان عدنان داوودی؛ بیروت: دارالشّامیه؛ ۱۴۱۲ ق.؛ ص ۲۰۹ و ۲۱۰.

۱۰. «فرهنگ انجمن‌آرای ناصری»؛ رضاقلی‌خان هدایت؛ تهران؛ اسلامیّه؛ ذیل «بهنام»، ص ۱۹۹.

۱۱. «التبیان فی تفسیر غریب القرآن»؛ ابن‌هائم، شهاب‌الدین احمد بن محمد مقدسی؛ تحقیق ضاحی عبدالباقی؛ بیروت: دارالغرب الاسلامی؛ ۲۰۰۳ م.؛ ص ۱۰۵.

۱۲. رک: «فرهنگ اساطیر و داستان‌واره‌ها در ادبیات فارسی»؛ محمدجعفر یاحقی؛ تهران: فرهنگ معاصر؛ ۱۳۸۸؛ ص ۲۹۷.

۱۳. لغت‌نامۀ دهخدا. «جهنّم».

۱۴. «بهشت و دوزخ از نگاه قرآن و حدیث»؛ محمد محمدی ری‌شهری و سید رسول موسوی؛ ترجمۀ حمیدرضا شیخی؛ قم: دارالحدیث؛ ج ۲، ص ۴۵ و ۴۶.

۱۵. رک: «فرهنگ اساطیر و داستان‌واره‌ها در ادبیات فارسی»؛ محمدجعفر یاحقی؛ تهران: فرهنگ معاصر؛ ۱۳۸۸؛ ص ۲۹۷ و ۲۹۸.

۱۶. «المعجم المفصّل فی المعَّرب و الدّخیل؛ سعدی ضنّاوی؛ بیروت: دارالکتب العلمیه؛ ۱۴۲۴ ق.؛ ص ۱۶۵.

۱۷. «الرّوضة من الکافی»؛ محمد بن یعقوب کلینی؛ ترجمۀ هاشم رسولی محلاتی؛ تهران: علمیۀ اسلامیه؛ ۱۳۶۴؛ ج ۲، ص ۱۴۴ و ۱۴۵.

۱۸. رک: «بحارالانوار»؛ علّامه محمدباقر مجلسی؛ بیروت: دار احیاء التّراث العربی؛ ۱۴۰۳ ق.؛ ج ۲۷،  ص ۱۱۱.

۱۹. «روضة الواعظین»؛ محمد بن حسن فتال نیشابوری؛ ترجمۀ محمود مهدوی دامغانی؛ تهران: نی؛ ۱۳۶۶؛ ج ۲، ص ۵۶۳.

۲۰. «الاَمالی»؛ شیخ صدوق، ابوجعفر محمد بن علی بن بابویه قمی؛ ترجمۀ ابوالفضل هدایتی؛ قم: نسیم کوثر؛ ۱۳۸۹؛ ج ۱، ص ۲۹۹.

۲۱. «اوستا»؛ گزارش و پژوهش جلیل دوستخواه؛ تهران: مروارید؛ ۱۳۸۵؛ ج ۲، ص ۹۷۱ (بخش پیوست).

۲۲. مرحوم استاد رحیم عفیفی در توضیح‌های ارادویراف‌نامه نوشته است که «دین، غیر از معنیِ کیش، به معنی وجدان یا حسّ روحانی و ایزدی انسان است و در اوستا چند بار به این معنی به کار رفته است. این قوّۀ ایزدی، مستقل و آفریدگار آن را در بدن ودیعه گذاشته تا همواره انسان را از نیکی و بدی کارش آگاه نماید» («ارداویراف‌نامه»؛ تصحیح و ترجمۀ رحیم عفیفی؛ تهران: طوس؛ ۱۳۹۷؛ ص ۲۸ پاورقی شمارۀ ۴).

۲۳. ایزدان در کیش زرتشتی گروهی از فرشتگان هستند که پایین‌تر از مرتبۀ فرشتگانِ مِهین یعنی «اَمشاسپندان»، قرار دارند. در این آیین، هر روز از سی روزِ ماه‌ به نام یک ایزد است و روز بیست و ششم از هر ماه نیز اشتاد نام دارد. اَشتاد راهنمای مینویان و جهانیان است و از یاران و همکاران ایزد رَشن به‌شمار می‌آید. مِهر نیز نام یکی دیگر از ایزدان است که نمودار راستی و دلیری و نابودکنندۀ پیمان‌شکنان و دروغ‌گویان است. هفتمین ماه از سال و نیز شانزدهمین روزِ هر ماه به نام این ایزد، مهر نام دارد (رک: همان. ص ۳۰ پاورقی شمارۀ ۱۰ و ص ۲۹ پاورقی شمارۀ ۶).

۲۴. رَشن، ایزد دادگری است و از یاران ایزدان مهر و سروش است. رَشن دشمنِ دزدان و راهزنان و مایۀ هراس آنان است. هجدهمین روز از هر ماه رَشن نام دارد (همان. ص ۲۹ پاورقی شمارۀ ۷).

۲۵. «مینوی خرد»؛ ترجمۀ احمد تفضّلی؛ به کوشش ژاله آموزگار؛ تهران: طوس؛ ۱۳۹۷؛ ص ۸۲ (تعلیقات).

۲۶. سورۀ مبارک ص، آیۀ ۸۵.

۲۷. سورۀ مبارک ق، آیۀ ۳۰.

۲۸. «ارشاد القلوب»؛ حسن بن ابی‌الحسن دیلمی؛ ترجمۀ علی سلگی؛ قم: ناصر؛ ۱۳۷۶؛ ج ۱؛ ص ۲۷۲.

۲۹. سوره‌های مبارک بقره (آیۀ ۲۴) و تحریم (آیۀ ۶).

۳۰. «بهشت و دوزخ از نگاه قرآن و حدیث»؛ محمد محمدی ری‌شهری و سید رسول موسوی؛ ترجمۀ حمیدرضا شیخی؛ قم: دارالحدیث؛ ج ۲، ص ۱۳۱.

۳۱. همان. ج ۲، ص ۱۳۱.

۳۲. همان. ج ۲، ص ۱۳۵.

۳۳. «مینوی خرد»؛ ترجمۀ احمد تفضّلی؛ به کوشش ژاله آموزگار؛ تهران: طوس؛ ۱۳۹۷؛ ص ۳۰.

۳۴. «اوستا»؛ گزارش و پژوهش جلیل دوستخواه؛ تهران: مروارید؛ ۱۳۸۵؛ ج ۲، ص ۹۸۵ و ۹۸۶ (بخش پیوست).

۳۵. رک: «مینوی خرد»؛ ترجمۀ احمد تفضّلی؛ به کوشش ژاله آموزگار؛ تهران: طوس؛ ۱۳۹۷؛ ص ۳۱.

۳۶. رک: همان. ص ۳۰ و ۳۱.

۳۷. برای آگاهی بیشتر رک: «پیام قرآن»؛ ناصر مکارم شیرازی و دیگران؛ تهران: دارالکتب اسلامیه؛ ۱۳۸۳؛ ج ۶، ص ۴۰۰ تا ۴۰۶.

۳۸. رک: «بهشت و دوزخ از نگاه قرآن و حدیث»؛ محمد محمدی ری‌شهری و سید رسول موسوی؛ ترجمۀ حمیدرضا شیخی؛ قم: دارالحدیث؛ ج ۲، ص ۵۹ تا ۶۲.

۳۹. ترجمه از استاد شیخ حسین انصاریان.

۴۰. «پیام قرآن»؛ ناصر مکارم شیرازی و دیگران؛ تهران: دارالکتب اسلامیه؛ ۱۳۸۳؛ ج ۶، ص ۴۱۷.

۴۱. همان. ص ۴۱۷ و ۴۱۸.

۴۲. همان. ص ۴۱۸.

۴۳. ترجمه از استاد شیخ حسین انصاریان.

۴۴. برخلافِ روایتی که پیش‌از این آمد، در روایت‌های دیگری ترتیبِ متفاوت نیز برای طبقه‌های جهنّم بیان شده است. رک: «پیام قرآن»؛ ناصر مکارم شیرازی و دیگران؛ تهران: دارالکتب اسلامیه؛ ۱۳۸۳؛ ج ۶، ص ۴۱۸.

۴۵. «راه روشن» (ترجمۀ المَحجَةُ البَیضاء فی تهذیب الإحیاء)؛ ملّامحسن فیض کاشانی؛ ترجمۀ سید محمدصادق عارف؛ مشهد: آستان قدس رضوی (ع)؛ ۱۳۷۹؛ ج ۸، ص ۴۱۸.

۴۶. ترجمه از استاد شیخ حسین انصاریان.

۴۷. رک: «تفسیر مجمع البیان»؛ شیخ ابوعلی فضل بن حسن طبرسی؛ ترجمۀ علی کاظمی مومندی؛ تهران: فراهانی؛ ج ۲۲؛ ص ۲۷۰.

۴۸. «حیاة القلوب»؛ علّامه محمدباقر مجلسی؛ قم: سرور؛ ۱۳۸۴؛ ج ۳، ص ۷۴۱ و ۷۴۲.

۴۹. همان. ج ۳، ص ۷۰۷.

۵۰. «دیوان امیر معزّی»؛ تصحیح عباس اقبال آشتیانی؛ تهران: اساطیر؛ ۱۳۸۹؛ ص ۴۷۸.

۵۱. رک: سوره‌های مبارک صافات (آیه‌های ۶۲ تا ۶۷)، دخان (آیه‌های ۴۳ تا ۴۶) و واقعه (آیه‌های ۵۲ تا ۵۶).

۵۲. «سرای دیگر»؛ شهید عبدالحسین دستغیب؛ قم: جامعۀ مدرّسین حوزۀ علمیه؛ ۱۳۸۷؛ ص ۲۴۲.

۵۳. رک: «پیام قرآن»؛ ناصر مکارم شیرازی و دیگران؛ تهران: دارالکتب اسلامیه؛ ۱۳۸۳؛ ج ۶، ص ۴۳۰ به بعد.​

ارسال نظر