بزرگان و مشایخ ما با فقر و فلاکت درس میخواندند و همانها توانستند به اسلام و تشیع خدمت بکنند، اصلا کسانی که در زرق و برق دنیا و مقام و تشریفات وارد بشوند ناچار میشوند از مسیر روحانیت و حقیقت یک قدری منحرف شوند، البته من نمی خواهم بگویم همه این گونه اند اما دنیا خیلی فریبنده است.
به گزارش عاشورانیوز به نقل از خبرگزاری شفقنا، مرحوم آیت الله العظمی منتظری در بیان خاطراتی از حضرت آیت الله العظمی بروجردی به موضوعات مختلف از جمله مشکلات طلبه ها در آن دوران اشاره دارد که در این باره آمده است:
مشکلات زندگی طلبه ها در آن زمان
یادم هست یک وقت با مرحوم شهید مطهری مباحثه میکردیم نزدیک ظهر شد ایشان گفتند: «بالاخره ما امروز نان گیرمان نیامد»، ما درآن وقت پول نداشتیم حتی نان تهیه کنیم، به ما طلبه های ناآشنا نسیه نمی دادند، من رفتم تا حدود مسجد امام حسن (ع) که یک طلبه ای را پیدا کنم از او دوریال و ده شاهی قرض بگیرم یک نان تهیه کنم، کسی را پیدا نکردم، یک نان سنگک را میدادند دوریال و ده شاهی، برگشتم در مدرسه فیضیه دیدم مرحوم حاج آقا فخر طاهری قهدریجانی -آدم شوخ و خوشمزه ای بود- پای درخت توت مدرسه فیضیه ایستاده، گفتم حاج آقا دو ریال و ده شاهی نداری به ما بدهی ! گفت والله من نیاز به حمام پیدا کرده ام آمدم از یکی دوریال و ده شاهی بگیرم بروم حمام کسی را پیدا نکرده ام ! وضع طلبه ها به این شکل بود اما ما در عین حال مباحثه مان را میکردیم، درسمان را میخواندیم و هیچ از وضعمان دلسرد نبودیم؛ و لذا توصیه میکنم به آقایان که به تحصیل اهمیت بدهند و بدانند در این طریقی که هستند مرضی خداوند است، پیغمبر اکرم (ص) فرمودند: “طلب العلم فریضه علی کل مسلم،الاو ان الله یحب بغاه العلم “، خداوند طالبین علم را
دوست دارد، آنها مورد محبت خدا هستند؛ بزرگان و مشایخ ما با فقر و فلاکت درس میخواندند و همانها توانستند به اسلام و تشیع خدمت بکنند، اصلا کسانی که در زرق و برق دنیا و مقام و تشریفات وارد بشوند ناچار میشوند از مسیر روحانیت و حقیقت یک قدری منحرف شوند، البته من نمی خواهم بگویم همه این گونه اند اما دنیا خیلی فریبنده است.
به گزارش شفقنا، ادامه خاطرات ایشان از دوران آیت الله بروجردی را می خوانیم:
آیت الله العظمی بروجردی و مرجعیت عامه ” (۱۳۴۰ – ۱۳۲۶ ه. ش)
آشنایی با آیت الله بروجردی
من و آقای مطهری خیلی دلمان میخواست از نزدیک آیت الله بروجردی را ببینیم، در یک تابستان آقای مطهری با حاج آقا صدر کلباسی رفتند بروجرد سال بعد هم من رفتم، آن سال تابستان من حدود چهل روز در بروجرد ماندم و در درس آقای بروجردی شرکت میکردم، ایشان خارج مکاسب محرمه را میگفتند، موضوع درس «ولایت از قبل جائر» بود و تقریبا پنجاه شصت نفر همه ریش سفید از علما در درس ایشان شرکت میکردند، یک پیرمردی بود میگفت من پانزده سال از آقای بروجردی بزرگترم، میگفت من درسهایم را در اصفهان خوانده بودم و برگشتم بروجرد آقای بروجردی سیوطی میخواند. آن وقت این پیرمردها میآمدند درس آقای بروجردی خیلی به ترتیب مینشستند هر کس جایش معین بود، ما که یک بچه طلبه بودیم حق نداشتیم در ردیف علما بنشینیم ما وسط اتاق مینشستیم، یک اتاق بزرگ که وسطش ستون بود، این حوزه درس آیت الله بروجردی بود.
س: همه شان اهل بروجرد بودند یا اینکه از شهرستانهای مختلف آمده بودند؟
ج: بروجرد سابقه حوزوی داشت، آخوندهای مسن در آن زیاد بودند، معلوم میشد آنجا جلوتر حوزه داشته و اینها بقایای حوزه سابق بودند، درس آقای بروجردی دوسه نفر مستشکل داشت، یکی حاج شیخ علی خرم آبادی که شاید بهترین شاگرد آقای بروجردی بود و آقای بروجردی به او خیلی عنایت داشت، دیگری حاج شیخ بهاء الدین حجتی بروجردی بود که آقای بروجردی به ایشان هم عنایت داشت تا جایی که وقتی ایشان آمدند قم هنوز به نظرشان نمی آمد که در قم افرادی فاضل باشند گاهی اوقات که صحبت میکردند میفرمودند خوب است درس، تقریر داشته باشد؛ در نجف آقای آخوند درس را که میگفت بعد شاگردهای خوب ایشان هر کدام یک حوزه تقریر داشتند و برای دیگران درس را تقریر میکردند، بعد اظهار میکردند که خوب است آن دونفر از بروجرد بیایند اینجا که مثلا درس را تقریر کنند، یک سیدی
هم بود به نام آقای حاج سید اسماعیل که اشکالهای خوبی به آقای بروجردی میگرفت، آقای بروجردی هم برایش احترام قائل بود.
ویژگیهای درسی و روش تربیتی آیت الله بروجردی
ما از بیان روان و ساده آیت الله بروجردی خیلی خوشمان میآمد، درس ایشان این گونه بود که اولا مطالعه کرده بود، ثانیا یک جوری میگفت که طلبه ها بفهمند، به قول خودش میگفت درس نباید با عبارات گیج کننده همراه باشد، تکرار هم ماشاء الله زیاد داشت، عبارتها را “کان یکون ” معنا میکرد، خیلی معطل میکرد، یک مساله را گاهی روز شنبه که مطرح میکرد تا روز چهارشنبه به آن ور میرفت، مثلا میدید یک نکته مساله مانده برای اینکه آن نکته را بگوید فردا میآمد آن مطلب را دو باره از سر میگرفت.
اگر آقایان دیده باشند در این “نهایه الاصول ” که من از تقریرات درسی ایشان نوشته ام عبارت ثانیا و ثالثا و رابعا همه مال ایشان است، البته آن وقت که من نهایه الاصول رانوشتم ابتدای کارم بود.نوشتن خیلی بلد نبودم مقداری مطالب که یادم مانده بود نوشتم؛ و به طور کلی آن وقت که آقای بروجردی آمد قم درس نوشتن در قم معمول نبود، مرحوم آیت الله آقای داماد اصلا با درس نوشتن مخالف بود و میگفت طلبه ها را بی سواد بار میآورد، آقای داماد عقیده اش این بود که طلبه ها به نوشته خود اتکا میکنند و بی سواد بار میآیند، ولی آقای بروجردی بر نوشتن تاکید میکردند و لذا وقتی من چند صفحه اوایل نهایه الاصول را نوشته بودم و به ایشان دادم ایشان به من یک قواره پارچه قبا و بیست تومان جایزه داد، نسبت به افراد دیگر هم ایشان این گونه بود، معمول ایشان این بود که طلبه ها را خیلی تشویق میکرد، من یادم هست همین بحث ” صلات مسافر ” را که از درسهای ایشان نوشتم و چاپ شده آقای بروجردی ضمن بحث، مساله “خروج الی ما دون المسافه ” را در روزهای قبل مطرح کرده بودند، که اگر کسی در یک جا خواست ده روز بماند اما در نظر اوست که در این مدت به محلی که فاصله آن کمتر از چهار فرسخ است برود و برگردد نظر ایشان این بود که برای یک ساعت هم که شده جایز نیست و قصد اقامه به هم میخورد، من
این مساله را از درسهای ایشان نوشته بودم، تا اینکه تابستان شد و بعدش هم ماه رمضان و حدود چهار ماه بین درس فاصله افتاد، ایشان پس از شروع درسها از بس به این مساله عنایت داشت و فتوای ایشان خلاف مشهور بود پس از شروع شدن درس گفتند فردا یک مساله ای که خیلی مهم است یعنی مساله “خروج الی ما دون المسافه ” را میخواهم مطرح کنم آقایان مطالعه کنند، بعد از درس من به ایشان گفتم این مساله را که شما فرمودید، گفتند نه، شاید اشاره کردیم -البته گاهی اشاره هم میکردند،گفتم آقا شما فرموده اید من هم نوشته ام، گفتند گمان نمی کنم، گفتم آقا من نوشته ام، فرمودند که خوب بیاور ببینم، من هم نوشته را خدمت ایشان بردم، تند و قلم خورده و شکسته نوشته بودم با این حال همان دفتر را بردم دادم به ایشان، شیوه نوشتن من این گونه بود که حرف استاد را مینوشتم و خودم اگر اشکال داشتم زیر آن خط میکشیدم و مینوشتم، فردای آن روز اتفاقا من دیر آمدم درس، قبل از درس ایشان میرفتیم درس اسفار آیت الله خمینی، بعد از درس با خود آقای خمینی میآمدیم درس آقای بروجردی، آقای خمینی گاهی درس را طول میداد یا آقای بروجردی زودتر میآمد و لذا گاهی دیر به درس آقای بروجردی میرسیدیم، بعد که آمدیم دیدم طلبه ها میگویند امروز نبودی آقای بروجردی برای تو خیلی معرکه کرد که: “این آقای آشیخ حسینعلی مطلب را خوب نوشته، قاعده نوشتن را خوب رعایت میکند، خط افقی کشیده مطالب ما را با مطالب خودش مخلوط نکرده “، بالاخره از نوشته من خیلی تعریف کرده بود و گفته بود پس ما این مساله را گفته ایم، ایشان هم نوشته حالا برویم مساله بعد، بعدا ایشان ۲۵۰ تومان روی دفتر من گذاشته بود و برای من فرستاد، آن روز ۲۵۰ تومان خیلی بود؛ منظور اینکه آقای بروجردی این جور تشویقها را داشت، نسبت به دیگران هم که درس مینوشتند به همین شکل تشویق میکرد.
خود ایشان میگفتند که من در سن بیست و پنج سالگی نکاتی را از درس خارج ریاض و قوانین که در اصفهان درس میگفتم یادداشت کرده ام که حالا از آنها استفاده میکنم، و این حرف درستی است چون انسان وقتی که جوان است ذهنش جوال است و اگر مطالبی را که به ذهنش میآید یادداشت کند در سنین بعد میتواند از آنها استفاده کند.
چگونگی ورود و اقامت آیت الله بروجردی در قم
س: لطفا علت و چگونگی آمدن آیت الله العظمی بروجردی به قم را بیان فرمایید.
ج: آیت الله بروجردی در بروجرد که بود مرض فتق داشت، بعدا مرض ایشان خیلی خطرناک شده بود به شکلی که ایشان را در ماشین خوابانیده بودند تا برای معالجه به تهران ببرند، معروف بود -البته من این را از خودشان نشنیدم – به قم که رسیده بودند حالت گریه ای در ایشان پیدا شده و متوسل شده بودند به حضرت معصومه (س) و حال ایشان بهتر شده بود و توانسته بودند بنشینند،بعد ایشان را برده بودند به بیمارستان فیروزآبادی تهران، شاه هم رفته بود به دیدن ایشان، و علت اینکه شاه به دیدن آقای بروجردی رفته بود این بود که آقای بروجردی در عشایر و خوانین نفوذ عجیبی داشت، اگر ایشان یک حکمی میکرد عشایر آنجا همه قیام میکردند خیلی به ایشان ایمان داشتند، پیش از محمدرضاشاه پدرش رضاخان هم این را احساس کرده بود، و یک روز وقتی آقای بروجردی از مکه برمی گشته دم مرز ایشان را میگیرند و میآورند تهران، خبر این قضیه به عشایر میرسد و نزدیک بوده قیام کنند، رضاخان میگوید تحقیق کنید ببینید این کیست ؟ تحقیقات میکنند بعد معلوم میشود که آقای بروجردی است و در عشایر پایگاه دارد، میگوید او را رها کنید هر جا میخواهد برود، بعد ایشان به مشهد میرود و از مشهد به بروجرد؛ مرحوم حاج آقا حسین قمی هم یک زمان راجع به حجاب و این مسائل اصرار داشت که در تهران با رضاخان ملاقات کند به همه جا متوسل شده بود و علما خیلی حمایت نکرده بودند، ایشان مرحوم آقای حاج سید کاظم کرونی پدر آسید ابوالحسن کرونی را که تهران بود میفرستد پیش آقای بروجردی، آقای بروجردی تهدید میکند که اگر چنانچه خواسته های آقای قمی اجرا نشود من هم میآیم تهران، مثلا یک چنین تهدیدی، آنها میدانستند که اگر او راه بیفتد عشایر راه میافتند، روی این اصل زود با آقای قمی صحبت کردند و بالاخره ایشان را فرستادند به کربلا؛ منظور این است که دولت یک حساب این جوری روی آقای بروجردی باز میکرد، چون لرها مسلح بودند و آنها اگر قیام میکردند بالاخره یک
شورشی میشد. محمدرضاشاه هم که دیدن آقای بروجردی رفت قدرت آقای بروجردی در لرستان و عشایر را میدانست، البته آن وقت دولتی ها با علما خیلی بد نبودند، شاه آمده بود دیدن آقای بروجردی و عکس هم گرفته بودند؛ بعد طلبه ها با آقایان در قم زمزمه کردند که یک کاری بکنند آقای بروجردی بیایند قم، حاج میرزا مهدی بروجردی که زمان حاج شیخ عبدالکریم همه کاره ایشان بود و در زمان آقایان ثلاث مسئولیت نداشت -ایشان پدر خانم آیت الله گلپایگانی میشد- رفته بود پیش آقای بروجردی و صحبت کرده بود که ایشان را بیاورد قم، بعد گفتند که آقای خمینی و دیگران هم رفتند پیش ایشان و برای آمدن به قم از ایشان دعوت کرده بودند، و بالاخره ایشان را راضی کرده بودند که بعد از بهبود کسالتشان به قم بیایند، ما هم خیلی خوشحال بودیم که ایشان به قم بیایند و با دیگران برای دعوت از ایشان برای آمدن به قم صحبت میکردیم، من یادم هست قبلش به آقای خمینی میگفتیم که از آقای بروجردی بخواهید به قم بیایند و ایشان گفتند میترسیم سه تا آقا چهارتا بشود، باورشان نمی آمد که آقای بروجردی بتواند کاری انجام دهد، ولی بعد که آقای بروجردی به قم آمده بود روزی ایشان فرمودند: “آقای بروجردی بیست سال دیر به قم آمد، درس ایشان جوری است که طلبه ها غیر مستقیم بدون اینکه بفهمند میبینند مجتهد شده اند”، این تعبیر آقای خمینی نسبت به درس آقای بروجردی بود، ایشان بیانش روان بود و تا جایی که احساس میکرد مطلب کاملا روشن نشده آن را تکرار میکرد، حاج میرزا علی آقا شیرازی میگفت ایشان (آیت الله بروجردی) در اصفهان مطلبی را گفت ما میگفتیم آقا ما فهمیدیم، ایشان میگفت من هنوز خودم نفهمیده ام، میگویم خودم بفهمم ! منظور این است که بزرگان دعوت کردند و ایشان از راه تهران آمدند قم، در ده فرسخی قم یعنی در علی آباد و کوشک نصرت از ایشان استقبال شد، علما هر یک هیاتها و افرادی را میفرستادند.من یادم هست یک اتوبوس هم مرحوم آیت الله حاج آقا مرتضی حائری گرفت، من و آقای مطهری جزو اتوبوس آقای حائری بودیم.
آنجا که آقای بروجردی پیاده شدند من جلوی ایشان ایستاده بودم، فرمودند شما مثل اینکه بروجرد بودید؟ گفتم بله آقا من تابستان در بروجرد خدمت شما بودم، البته در آن زمان ایشان هنوز اسم من را نمی دانستند.
حوزه درسی آیت الله بروجردی و تدریس فقه و اصول
بالاخره ایشان آمدند قم و در خانه ای که بعدا منزل آقای داماد شد وارد شدند -جلوی منزل آقای شریعتمداری – بعد از آنجا منتقل شدند به منزل دیگری مجاور حمام اتابک، مرحوم آقای صدر (رحمه الله علیه) جای نمازش را در صحن به ایشان داد -ایشان در صحن نماز آبرومندی داشت – و در حقیقت خود ایشان (آیت الله صدر) ایثار کرد و رفت خانه نشین شد، آقای بروجردی به نماز جماعت میآمد و در خانه درس هم شروع کردند، درس فقه ایشان از کتاب اجاره بود و اصول را هم از اول شروع کردند؛ صبحها فقه میگفتند عصرها اصول، پنجاه شصت نفر در درس ایشان شرکت میکردند اما پنجاه شصت نفر چه کسانی بودند، مثلا آقای گلپایگانی میآمد آقای خمینی میآمد آقای داماد میآمد،اینها که ایشان را دعوت کرده بودند میآمدند، آقای مرعشی نجفی از آقای بروجردی خیلی تعریف میکرد گاهی هم پیش آقای بروجردی میآمد اما در درس ایشان شرکت نمی کرد. در آن زمان مرجع تقلید مرحوم آیت الله سید ابوالحسن اصفهانی در نجف بود، مردم وجوهاتشان را به ایشان میدادند، بعدا معلوم شد آقای بروجردی در تهران که بوده یک عده از تجار تهران در همان بیمارستان با ایشان ملاقات کرده بودند و به ایشان گفته بودند که اگر شما به قم بروید ما وجوهات را به شما میدهیم،لذا وقتی که ایشان به قم آمدند شهریه شروع کردند، دوسه ماه که شهریه دادند دیگر نتوانستند شهریه بدهند، خوانین منطقه خرم آباد هم که خیلی خانهای بزرگی بودند هفتاد هشتاد نفرشان آمده بودند قم میگفتند ما نمی گذاریم آیت الله بروجردی در قم بماند، آبروی ما آقای بروجردی است چرا آقای بروجردی در قم است ؟ میخواستند ایشان را ببرند، آن وقت آقای خمینی و آقای میرزا محمدتقی اشراقی آمدند که جواب لرها را بدهند، در آن مجلس من هم بودم، به آنها میگفتند بابا آخر آقای بروجردی در قم که باشد آقای ایران است بروجرد که بیاید آقای بروجرد است، بعد یکی از آن خوانین گفت نه ایشان تنها آقای بروجرد نیست آقای خرم آباد هم هست ! آمیرزا محمدتقی اشراقی گفت باباجون خرم آباد به اندازه جمکران قم هم نیست حالا تو هی خرم آباد خرم آباد میکنی ! (البته ایشان اغراق میکرد) خود آقای
بروجردی هم در جلسه بود، بالاخره خوانین را یک جوری قانعشان کردند رفتند وگرنه آنان آمده بودند آقای بروجردی را ببرند، ولی آقای بروجردی خیلی متاثر بود که شهریه نتوانسته بدهد، البته آن وقت که آقای بروجردی به قم آمد شهریه دیگر آقایان هم متزلزل و مختل شد، در آن زمان من یادم هست سه چهار ماه به طلبه ها خیلی بد گذشت، به ما هم از نظر اقتصادی خیلی سخت میگذشت، اما هیچ وقت از درس سرد نشدیم. بالاخره شهریه آقای بروجردی جور نمی شد و آقای خمینی و دیگران به ایشان دلداری میدادند، میگفتند آقا طلبه ها که شما را برای پول نمی خواهند شما را برای درس میخواهند برای ایمان شما را میخواهند، و به این شکل ایشان را دلگرم میکردند. البته طلبه ها هم در آن زمان زیاد شده بودند، معروف بود که این اواخر قم سه هزار طلبه دارد، از هشتصد نفر به سه هزار نفر رسیده بود.
مشکلات زندگی طلبه ها در آن زمان
یادم هست یک وقت با مرحوم شهید مطهری مباحثه میکردیم نزدیک ظهر شد ایشان گفتند: “بالاخره ما امروز نان گیرمان نیامد”، ما درآن وقت پول نداشتیم حتی نان تهیه کنیم، به ما طلبه های ناآشنا نسیه نمی دادند، من رفتم تا حدود مسجد امام حسن (ع) که یک طلبه ای را پیدا کنم از او دوریال و ده شاهی قرض بگیرم یک نان تهیه کنم، کسی را پیدا نکردم، یک نان سنگک را میدادند دوریال و ده شاهی، برگشتم در مدرسه فیضیه دیدم مرحوم حاج آقا فخر طاهری قهدریجانی -آدم شوخ و خوشمزه ای بود- پای درخت توت مدرسه فیضیه ایستاده، گفتم حاج آقا دو ریال و ده شاهی نداری به ما بدهی ! گفت والله من نیاز به حمام پیدا کرده ام آمدم از یکی دوریال و ده شاهی بگیرم بروم حمام کسی را پیدا نکرده ام ! وضع طلبه ها به این شکل بود اما ما در عین حال مباحثه مان را میکردیم، درسمان را میخواندیم و هیچ از وضعمان دلسرد نبودیم؛ و لذا توصیه میکنم به آقایان که به تحصیل اهمیت بدهند و بدانند در این طریقی که هستند مرضی خداوند است، پیغمبر اکرم (ص) فرمودند: “طلب العلم فریضه علی کل مسلم،الاو ان الله یحب بغاه العلم “، خداوند طالبین علم را
دوست دارد، آنها مورد محبت خدا هستند؛ بزرگان و مشایخ ما با فقر و فلاکت درس میخواندند و همانها توانستند به اسلام و تشیع خدمت بکنند، اصلا کسانی که در زرق و برق دنیا و مقام و تشریفات وارد بشوند ناچار میشوند از مسیر روحانیت و حقیقت یک قدری منحرف شوند، البته من نمی خواهم بگویم همه این گونه اند اما دنیا خیلی فریبنده است.
مسافرتهای تبلیغی و مرارتهای آن
س: آن زمان در ایام ماه مبارک رمضان و یا محرم و صفر آیا برنامه تبلیغی برای طلبه ها وجود داشت ؟
ج: وجود داشت اما نه خیلی زیاد، من در اصفهان هنوز به آن حد نرسیده بودم بعدا از قم جاهایی برای تبلیغ رفتم، اما عمده اش این است که یک راهنما که به ما یاد بدهد چه چیزهایی را بخوانیم مثلا نهج البلاغه ببینیم قرآن ببینیم، اطلاعات تاریخی داشته باشیم اینها نبود، مگر این اواخر که خودمان روی بعضی مسائل کار میکردیم، اینها راهنما میخواهد که از اول افراد را بیندازند در این مسیر، به او بگویند نهج البلاغه مطالعه کن تفسیر مطالعه کن، تاریخ مطالعه کن و…؛ وگرنه درسهای معمولی مقدمات و سیوطی را که نمی شود برای مردم گفت.
س: آیا آیت الله بروجردی کسی را برای تبلیغ اعزام میکردند؟
ج: ایشان راجع به تبلیغ خیلی عنایت داشتند ومعمولا برای ماه رمضان و محرم و صفر گروهی از فضلا و طلاب را به جاهای مختلف مخصوصا دهات میفرستادند و کمک هم میکردند.
س: شما در آن ایام مجموعا چند مرتبه سفر تبلیغی رفتید و آیا خاطره ای از آن سفرها به یاد دارید؟
ج: من چندین بار برای تبلیغ مسافرت کردم، چند بار به فریدن رفتم – چادگان، رزوه،
اسکندری -؛ یک بار از طرف آیت الله بروجردی به شهریار رفتم و ایشان برای من نوشته ای را مرقوم فرمودند (پیوست شماره ۳)، یک بار دیگر نیز جمعی از جمله من برای ماه مبارک رمضان از طرف ایشان برای تبلیغ اعزام شدیم، من به آباده رفته و پس از چند روز به شیراز رفتم که در مسجد باقرآباد منبر میرفتم و در منزل آقای حاج سید محمد جعفر طاهری که امام مسجد بودند مهمان بودم و در آن سفر با علمای معروف شیراز از جمله مرحوم آیت الله محلاتی آشنا شدم. یک بار هم قبل از آمدن آیت الله بروجردی به قم با آقای حاج شیخ اسدالله نوراللهی نجف آبادی برای دهه محرم به کاشان رفتیم و در آنجا علاوه بر منبر روزها نزد مرحوم آیت الله آقای حاج میر سید علی یثربی مساله ترتب را میخواندیم و هر روز در حدود سه ساعت بحث میکردیم. ایشان بسیار مرد بحاثی بودند و به شاگرد فرصت اشکال و بحث میدادند. در آن سفر همچنین با مرحوم آیت الله حاج شیخ محمد خالصی که در کاشان تبعید بودند آشنا شدیم.
یک بار نیز قبل از اربعین از یکی از آقایان سی تومان قرض گرفتم و رفتم پیشوای ورامین البته با سفارش یکی از آقایان، در آنجا به یکی از آقایان قم برخوردم و از وضع مجالس آنجا سئوال کردم، گفت: فعلا اینجا یک مجلس هست و حدود بیست نفر طلبه از قم آمده اند و همه در آن مجلس شرکت میکنند و هر کس نوبتش نشد صاحب مجلس از باب ضرورت دو تومان به او میدهد و در حقیقت عذر او را میخواهد ولی فردا باز همه شرکت میکنند، گفتم پس خیلی محترمانه است !! در نتیجه من اصلا در مجلس روضه شرکت نکردم و بالاخره پس از مشاوره با آقای محقق نیشابوری اثاثیه و کتابها را به دوش گرفتیم و پیاده به جوادآباد رفتیم. در آنجا در منزل سید پیرمرد محترمی به نام آقای حاج سید اسماعیل وارد شدیم که روضه داشتند و هر دو در روز اربعین منبر رفتیم و پیدا بود که منبر ما مطلوب واقع شد و مردم هم خیلی احترام کردند، ولی پس از ما سید پیرمردی که پیدا بود معلوماتی ندارد و روضه خوان حرفه ای است منبر رفت و در منبر صحبت از خمس و زکات کرد و بعد گفت همین دو شیخ را میبینید، هر کدام مستحق بیست تومان زکاتند که به آنها بدهید واز اینجا بروند! این جمله را که گفت یک دفعه مثل اینکه طاق اطاق را بر سر من کوفتند و از همان جا تصمیم به بازگشت گرفتم، و هر چند مردم و صاحبخانه به سید اعتراض کردند ولی بالاخره من از ماندن در
آنجا ابا کردم و در حقیقت وداع من بود با مسافرتهای تبلیغی با آن وضع ناهنجار و بی ضابطه.
یک مرتبه نیز وقتی که در و شنوه در حضور مرحوم آیت الله العظمی بروجردی بودم و در نوشتن رجال به ایشان کمک میکردم جمعی از ” کروگان جاسب ” خدمت ایشان رسیدند و از تبلیغات و فعالیتهای بهاییها در آنجا شکایت کردند، و بالاخره آقایان حاضرین گفتند آقای منتظری برای این امر متعین میباشد چون در رشته بهائیت مطالعاتی دارد،و من به معیت خانواده با آن جمع به وسیله الاغ به طرف کروگان رفتیم و مدتی در آنجا بودم و رسما بهاییها را دعوت کردم که در مجلس شرکت کنند و با زبان لین و استدلالی از روی کتابهای خود آنان با آنان صحبت میکردم، و بیشتر صحبتهای من در آنجا و همچنین قبلا در چادگان و اسکندری فریدن در مبارزه با بهائیت بود چون بهاییها زیاد نفوذ پیدا کرده و تبلیغ میکردند، در چادگان خان بزرگ و ملاک آنجا بهایی شده بود و از مبلغین آنان پذیرایی میکرد، من هم در این رشته مطالعات زیادی داشتم؛ و روی این اصل نیز وقتی که آقای حاج عزیزالله روحانی نجف آبادی که از دوستان و مرد متدین و متعهدی میباشد بهائیت -دین پدری خود را- ترک کرده بود و محفل تهران اصرار داشتند او را برگردانند، از من دعوت شد شبی به تهران رفتم و در محفل آنان با سه نفر از مبلغین آنان که خیلی هم پرحافظه و زبردست بودند مواجه شدم و بحث کردم و در همان هنگام نتیجه بحث آن شب را به صورت کتابچه ای به نام ” مناظره مسلمان و بهایی ” چاپ و منتشر کردم.
ریاست و مرجعیت عامه آیت الله بروجردی
در این بین دو سالی طول کشید، آیت الله آقای سید ابوالحسن اصفهانی اواخر سنه ۱۳۶۵ ه. ق از دنیا رفت و کمی قبل از فوت ایشان آقای بروجردی یک مسافرت به مشهد مقدس داشتند، ایشان مشهد که رفته بود آنجا آقای حاج شیخ علی اکبر نهاوندی جای نمازش را به ایشان داده بود، بالاخره در مشهد رفت و آمد زوار سبب میشد که ایشان معروفیت بیشتری پیدا بکند، آسید ابوالحسن که فوت شد
دیگر مساله تقلید بین آقای بروجردی و آقای حاج آقا حسین قمی که در کربلا بود دور میزد، حاج آقا حسین را هم از کربلا به نجف بردند و سه ماه بعد ایشان هم فوت شد(۱) و تقریبا آقای بروجردی شاخص شد، البته در قم علمای دیگر بودند آقای حاج سید محمدتقی خوانساری و آقای حجت، و هر یک برای خود تعدادی مقلد داشتند، اما آن کسی که در سطح جهان تشیع معروف گردید مرحوم آقای بروجردی بود. آن وقت دیگر شهریه ایشان زیاد شد، کم کم پای درسشان شلوغ شد، تعداد طلبه هایی که در درس ایشان شرکت میکردند به سیصد چهارصد نفر رسید، یعنی خارج خوان بیشتر از این تقریبا در حوزه نبود. ما اول که پیش ایشان شروع کردیم پنجاه شصت نفر بودیم ولی بعدا تعداد شاگردان به سیصد چهارصد نفر میرسید.
درسها و تقریرات آیت الله بروجردی
س: آیت الله بروجردی چه کتابهایی را تدریس میفرمودند و تقریراتی که از درسهای ایشان نوشته شده پیرامون چه مباحثی است ؟
ج: کتابهایی که آیت الله بروجردی تدریس میکردند در فقه، اول “اجاره ” بود که ” مبحث غصب ” را هم ضمن آن تدریس کردند، بعد مقداری از کتاب ” وصیت ” را گفتند، که من اینها را از درسهای ایشان نوشته ام،بعد ایشان یک ” صلات ” گفتند و ابتدا ” مبحث نماز جمعه ” و ” نماز مسافر ” را مطرح کردند که من آنها را نوشتم ولی در وسط آن مدتی به نجف آباد رفتم، البته قسمتهای دیگری از صلات را هم نوشته ام که خیلی مرتب نیست، صلات ایشان را آقای فاضل لنکرانی هم نوشته و چاپ شده ولی آقای فاضل اوایل آن را نبود و ” مبحث نوافل ” را از من گرفت، نماز جمعه و نماز مسافر را که من نوشته بودم چاپ شده است، همچنین ایشان یک ” خمس ” هم گفتند که آقای حاج سید عباس ابوترابی آن را نوشته و چاپ هم شده است، ولی درس “اصول ” ایشان را خیلی اشخاص نوشتند، تقریراتی که من نوشته بودم تحت عنوان “نهایه الاصول ” چاپ شده است ایشان هم خیلی اصرار داشتند که چاپ بشود؛ آن
قسمت که اول چاپ شده جلد اول اصول است، جلد دوم ” مبحث قطع و ظن ” و قسمتی از ” برائت ” است که خیلی مرتب نیست، یک یادداشتهایی است تا اواسط برائت و احتیاط(۱)؛ البته دیگر ایشان نتوانستند ادامه بدهند و اصول ایشان تعطیل شد و به آخر نرسید.
س: آیت الله بروجردی در چه مکانی تدریس میفرمودند؟
ج: اوایل که شاگردان ایشان زیاد نبود در اطاق همان خانه ای که در آن مستقر بودند درس را شروع کردند، بعد که شاگردان ایشان زیاد شد آمدند در صحن حضرت معصومه (س) تابستانها در صحن درس میگفتند زمستانها در مسجد بالاسر، سر قبر مرحوم حاج شیخ عبدالکریم، منتها یک اطاق بزرگی بود در داخل مسجد بالاسر؛ اصولشان را هم در مدرسه فیضیه میگفتند، یک مدتی هم این اواخر عصرها در مسجد عشقعلی درس میگفتند، چون این مسجد نزدیک منزلشان بود و آمدن به صحن برای ایشان مشکل بود.
س: حضرتعالی درسهای ایشان را چگونه مینوشتید و به هنگام چاپ آیا با مشکلی مواجه نبودید؟
ج: این سبک نوشتن که من الان میبینم آقایان طلبه ها در درسها قلم به دست میگیرند و مینویسند آن زمان متداول نبود، شاید بعضیها بودند ولی من هیچ وقت یک روز هم در درس قلم و کاغذ به دست نگرفتم، من آن روزها حافظه ام خیلی قوی بود درسها را گوش میکردم حتی اسامی روات را که ایشان میگفتند فلانی از طبقه چندم است در ذهنم میماند، بعد خودم میرفتم مطالب را تنظیم میکردم و مینوشتم، چون ایشان زیاد تکرار میکردند من وقتی مساله تمام میشد مینشستم مینوشتم، مثلا بحث ” نماز جمعه ” را من یادم هست ایشان گفتند من رفتم نجف آباد نوشتم، همین که الان چاپ شده است تحت عنوان “البدرالزاهر فی صلات الجمعه و المسافر” یا مثلا مساله “اجتماع امر و نهی ” را یادم هست خیلی طول کشید ایشان روز اول مبنای خودش را گفت بعد جوانب مساله را مورد بحث قرار داد، بعد که تمام شد و رفت سراغ مساله بعدی من یک پنج شنبه و جمعه به خودم فشار آوردم مطالب را جمع و جور کردم و نوشتم، سبک نوشتن من به این شکل بود. ایشان هم پیش افراد گاهی از نوشته های من تعریف میکرد، بعد صحبت چاپ آن شد، من که پول نداشتم کسی هم آن وقتها نبود که با سرمایه خودش این قبیل کتابها را چاپ کند، الان شما میبینید که مطبوعات و چاپ کتابها این قدر زیاد رونق پیدا کرده،آن وقت به این شکل نبود، چاپ کتاب بانی میخواست، تا اینکه آقای حاج آقا مهدی حائری تهرانی که سرمایه مختصری داشتند و با علامه طباطبایی در چاپ کتاب همکاری میکردند گفتند ما یک مقدار از هزینه آن را تامین میکنیم، من هم نیم دانگ خانه در نجف آباد داشتم فروخته بودم پولش دستم بود، بالاخره بنا شد در هزار نسخه “نهایه الاصول ” را چاپ کنیم، مقداری از سرمایه اش مال من بود مقداری از علامه طباطبایی مقداری هم از آقای حائری، کتاب را برای چاپ دادیم به چاپخانه آقای برقعی، بعد بعضی میگفتند که ایشان در ابتدای آن چند کلمه تقریظ بنویسند، ایشان خودشان فرمودند: “فرد موجهی نظیر آقای گلپایگانی در این زمینه چیزی از من بپرسد و من در جواب او چیزی در تایید این کتاب بنویسم و…”، من گفتم اصلا تقریظ نمی خواهد چون اگر نوشته خوب باشد جای خودش را باز میکند و اگر خوب نباشد تقریظ هم فایده ای ندارد، ایشان خوشحال شدند که من گفتم تقریظ نمی خواهد، و جزوه به جزوه که چاپ میشد میآوردم ایشان میخواندند، خوشحال بودند که اولین کتابشان چاپ میشود، البته ایشان کتابهای دیگری هم داشتند ولی گو یا مایل نبودند که آنها را به چاپ برسانند. حالا چاپ این کتاب هم داستانی دارد، و آن اینکه در وسطهای کار یک وقت دیدیم آقای حاج آقا محمد مقدس (۱) -که از علمای اصفهان و وکیل آقای بروجردی بود و در ایام تحصیلی میآمد به قم و در درس آقای بروجردی شرکت میکرد و با ما هم رفیق بود- آمد در چاپخانه برقعی من را پیدا کرد و گفت آقای بروجردی میرفتند برای درس، جلوی مسجد عشقعلی درشکه اش را نگه داشته و گفتند بیا بالا من که سوار شدم فرمودند: آشیخ حسینعلی را میبینی ؟ گفتم امری داشته باشید بفرمایید، گفتند: بله شما به آشیخ حسینعلی بگویید این کتاب تا هر جایش که چاپ شده همین طور بگذارید باشد هرچه هم خرج چاپش شده بیایند از من بگیرند فعلا بگذارید به همین شکل باشد! من به آقای مقدس گفتم به چه مناسبتی این مطلب را فرموده ؟ گفت دیگر من نمی دانم، خودت بیا به آقای بروجردی بگو که حاج آقا محمد پیغام شما را رسانده، گفتم کی بیایم ؟ گفت فردا صبح، فردا صبح که رفتم دیدم آقای حاج آقا محمد خودش آمده نشسته، رفتیم پیش آقا، گفتم آقا پیغام حضرتعالی را آقای حاج آقا محمد مقدس رساند ولی این چه وضعی است ؟ من که خودسرانه کتاب را چاپ نکردم، شما خودتان نظر دادید، من جزوه به جزوه آوردم شما نگاه کردید، حالا میگویند فلانی میخواسته قاچاقی کتاب را چاپ بکند آقای بروجردی نگذاشته !! شما حیثیت اشخاص را رعایت کنید، شما آقا، بزرگوار، تاج سر همه، ولی حیثیت افراد هم باید رعایت بشود،گفتند: “آخه من میترسم کتاب چاپ بشود، برود نجف بعد بگویند چنین و چنان ” ایشان گو یا از جو نجف وحشت داشتند، گفتم آقا آیا شما از شیخ انصاری مهمترید؟ شیخ انصاری با آن عظمتش مبانی اش را نوشته بعد مرحوم آخوند به ایشان اشکال کرده، حاج آقا رضا اشکال کرده، دیگران اشکال کرده اند،کتاب همین اندازه که افراد آن را بخوانند و در معرض اشکال قرار بگیرد این خیلی مهم است، وانگهی این تقریرات است، تقریرات قاعده اش این است که اگر خوبی داشته باشد میگویند مال استاد است، اگر یک جایش اشکال داشته باشد میگویند مقرر نفهمیده، آخر این چه وحشتی است که شما دارید! گفتند خیلی خوب به جهنم، بگذارید منتشر بشود! گفتم آقا به جهنم نه، به بهشت !! بالاخره ایشان را راضی کردیم که کتاب منتشر بشود. چند وقت بعد آقای فاضل لنکرانی من را دید و گفت شما خوب راه را برای ما باز کردی، ما میخواستیم ” صلات ” را چاپ کنیم و ایشان قبول نمی کرد؛ آقای فاضل متاخر از من بود، شرح لمعه را پیش من خوانده بود منتها خوش استعداد بود، درس آقای بروجردی هم میآمد و آن وقتهایی که من نجف آباد میرفتم ایشان مباحث صلات را نوشته بود.
تاکید آیت الله بروجردی بر نوشتن و تقریر درسها توسط شاگردان
مرحوم آیت الله بروجردی وقتی که قم تشریف داشتند یکی بر نوشتن درسها و دیگری بر تقریر درس توسط بعضی از شاگردان تاکید داشتند، ایشان میگفتند ما در نجف که بودیم مرحوم آخوند درس که میگفتند بعد از درس شش هفت نفر از شاگردان ممتاز، جلسه ای جدا داشتند و هر کدام برای ده بیست نفر از شاگردان حرف استاد را تقریر میکردند، و اگر شاگردها “ان قلت و قلت ” هم داشتند (ایراد و اشکال داشتند) مطرح میکردند، چون همه نمی شد با مرحوم آخوند اشکالات خود را مطرح کنند، و آیت الله بروجردی روی این جهت اصرار داشتند.
س: شیوه تقریر درس الان در مجامع دانشگاهی به شکل دیگری به عنوان ” کنفرانس ” مطرح است یعنی بعضی از شاگردها راجع به موضوعی کنفرانس میدهند، اگر در حوزه هم این شیوه متداول بشود یعنی فرض کنید هفته ای یک روز یک یا چند نفر از شاگردها بیایند برداشتها و نتیجه تحقیقات خود پیرامون آن درس را برای بقیه تقریر کنند، حال در حضور استاد یا در یک جلسه جداگانه، آیا این عامل شکوفایی استعدادها و احیای همان سیره دیرینه حوزه ها نیست ؟
ج: البته اینکه طلبه ها بروند راجع به مساله مورد بحث تحقیق کنند و نتیجه تحقیقات خود را در جلسه ای برای دیگران مطرح کنند کار بسیار خوبی است و باعث رشد شاگردان است، اما آنچه آیت الله بروجردی مطرح میکردند این بود که اگر استاد بر فرض در هفته پنج درس میگوید در جلسه تقریر بدون حضور استاد همه آن پنج درس تکرار بشود و این باعث میشود که آن درسها پخته تر شود.
و اما عنایت ایشان به نوشتن درسها باعث شد که ما قسمتهای زیادی از درسهای ایشان را بنویسیم، مثلا من مبحث اجاره ی ایشان را نوشتم ” مبحث غصب ” و ” وصیت ” و “شرکت ” ایشان را نوشتم، بعد “صلاه ” را گفتند که من قسمتی از آن را نوشتم -قسمت “نماز جمعه ” و “نماز مسافر” را- قسمتهای دیگرش را هم نوشتم اما چون آقای فاضل آن را نوشته بود و چاپ شد دیگر از چاپ آن صرف نظر کردم، بعد ایشان ” خمس ” را فرمودند که البته من ننوشته ام دیگران نوشته اند و چاپ شده است.
این اواخر ایشان ” مبحث قضاء ” را شروع کردند من یادم هست یکی از طلبه ها مرتب سر درس اشکال میکرد، ایشان فرمودند من حالا در این سن باید استراحت کنم مع ذلک میآیم برای شما درس میگویم چون میبینم خواهی نخواهی دستگاه قضایی باید باشد و آقایان طلاب هم میروند در دستگاههای قضایی، این درس را میگویم که اقلا با مبانی فقه اسلامی و قضای اسلام آشنا بشوند که قضاوتهای ناحق نکنند؛ ایشان میخواستند بفرمایند حالا من با این سن و سال میآیم درس میگویم آقایان باید قدر بدانند. من جلد اول “اصول ” ایشان را (خارج کفایه) نیز تقریبا به صورت کامل و جلد دوم را به صورت ناقص نوشتم، البته ایشان هم تا اواسط ” برائت ” و “احتیاط” بیشتر ادامه ندادند و درس اصول را که عصرها میگفتند رها کردند.
متورم شدن اصول و ضرورت تهذیب آن
س: حضرتعالی به عنوان فقیهی که درسهای اصول مرحوم آیت الله بروجردی را تقریر فرموده اید نظرتان درباره مباحث اصولی که فعلا در حوزه تدریس میشود چیست ؟ کدام یک از مباحث اصول در استنباط احکام فقهی لازم و مفید است و کدام مبحث غیر لازم و غیر مفید، و به طور کلی اگر نظر خاصی در ارتباط با مباحث اصول دارید بفرمایید.
ج: اینکه میفرمایید کدام یک از مباحث اصول در فقه بیشتر مورد استفاده واقع میشود این مطلبی است گسترده که نمی شود الان یک به یک مباحث را شمرد و گفت کدام یک تا چه اندازه مفید است. اما اجمالا یک سری از مباحث اصول هست که مطالب آنها یک امور عرفی ارتکازی است و توجه داشتن به آنها ضرورت دارد؛ مثلا اینکه آیا امر دلالت بر وجوب دارد یانه، یا اینکه فوریت از آن فهمیده میشود یانه، اینها را باید به ارتکاز عرف مراجعه کرد، و اصحاب ائمه (علیهم السلام) هم که از روایات مطالبی را میفهمیدند این سنخ از مسائل در ارتکاز ذهنشان بوده است، اینکه امر مولا را باید عمل کرد مگر اینکه مولا تصریح بر خلاف بکند، اینها یک چیزی است ارتکازی؛ اما خوب بزرگان آمدند این سنخ مسائل را بیشتر شرح و بسط دادند. و گو یا اولین کسی هم که علم اصول را پایه گذاری کرد شافعی “یکی از پیشوایان چهارگانه مذاهب اهل سنت ” بوده است، مرحوم آیت الله بروجردی نظرش این بود که علم اصول را شافعی پایه گذاری کرد. مرحوم آیت الله بروجردی یک وقت در درس میفرمود: “اصول ما خیلی متورم شده است ” و ایشان نوعا در هر مساله اصولی به جای اینکه به نقل اقوال و مسائل حاشیه ای بپردازند یک راه باریکی به اصل مساله داشتند و نکته اصلی را که ماده عامله مساله است مطرح میکردند و به مقدمات بعیده مساله و حواشی نمی پرداختند، برخلاف بعضی از کتابهای اصولی که خیلی به مقدمات مساله میپردازند؛ ما با این وقت کمی که داریم و با این مسائل گسترده ای که در دنیای امروز مورد نیاز است باید به مسائل مهمتر توجه کنیم، یک وقت فقها و روحانیت در صحنه نبودند، نه در مسائل حکومتی بودند نه در مسائل اقتصادی و سیاسی، همه اینها دست افرادی دیگر بود و فقها سراغ این مسائل نمی رفتند و کسی هم در این زمینه ها به سراغ آنها نمی آمد، اما امروز مسائل پیچیده ای در اقتصاد و سیاست مطرح است، مسائل بانکها، مساله پول و نقش آن در اقتصاد، بیع صرف و درهم و دیناری که در روایات آمده و تطبیق آن با پول رایج، این سنخ مسائل کمتر بررسی شده و مورد ابتلا هم هست و امروز پاسخ اینها را از ما میخواهند، وقتی ما این گونه مسائل لازم را داریم بیاییم وقتمان را صرف کنیم برسر مساله “کلی قسم ثالث ” که در فقه مورد ابتلا واقع نمی شود، یا اگر هم بشود در یک جاهای نادر و محدودی است؛ یا مساله “مقدمه واجب ” با آن تفصیلات -می گویند مرحوم حاج میرزا حبیب الله رشتی (رحمه الله علیه) چهار سال مساله مقدمه واجب را درس گفتند، بعد از چهار سال گفته بودند: ظاهرا مساله ثمره عملی ندارد! یکی از طلبه ها گفته بود: آقا چهار سال وقت ما را تضییع کردید برای یک مساله ای که ثمره عملی ندارد؟! ایشان گفته بود: بنشین سر جایت، من در این چهار سال علم اولین و آخرین را برایت گفتم !- خوب این مقدمه واجب را در چند جلسه میتوان بحث کرد. حالا ما بیاییم چهار سال وقت صرف کنیم، این همان چیزی است که مرحوم آیت الله بروجردی میفرمودند اصول متورم شده است. بعضیها میگویند این مباحث ذهن انسان را باز میکند،اما وقتی که ما از ذی المقدمه باز میمانیم و همه وقتمان را باید در مقدمات صرف کنیم این چه فایده ای دارد. یک وقت من به مرحوم امام (ره) عرض کردم که میگویند توغل در فلسفه ذهن انسان را مخدوش میکند و عرفیت انسان را از بین میبرد و برای فقه مضر است،
ایشان فرمودند: تعمق در اصول این خاصیت را دارد برای اینکه مسائل فلسفه ربطی به فقه ندارد، مثل اینکه تعمق در مسائل ریاضی لطمه ای به فقه نمی زند، اما چون اصول به فقه مربوط میشود اگر کسی خیلی در این مقدمات بماند و مرتب تشکیک کند ذوق عرفی او از بین میرود، و آن گونه که ” محمدبن مسلم ” و “زراره ” از روایات مطلبی را میفهمیدند انسان نمی فهمد؛ و حرف ایشان هم حرف بی راهی نیست. مسلما ” شیخ طوسی ” و ” محقق ” از بزرگان فقه ما هستند ولی این اصول به این گستردگی در آن زمان نبوده است.
پس اجمالا اصول لازم است ولی بسیاری از مباحث آن ارتکازی و عرفی است که فقط باید به آنها اشاره بشود، باید اصول را جمع و جور و تهذیب کرد، مرحوم حاج شیخ محمدحسین اصفهانی هم نظرشان این بوده که باید اصول تهذیب بشود، گو یا چیزهایی هم در این زمینه نوشته بودند، به هرحال اگر افراد یا گروهی این کار را به عهده بگیرند و مسائل غیر مفید را صرفا به عنوان یک تاریخچه یادآوری کنند و به آن نپردازند و مسائل مورد نیاز را دسته بندی کنند کار خوبی است، مثل ” مباحث اماء و عبید ” در فقه که صرفا به عنوان یک مبحث تاریخی باید به آن توجه کرد و لزومی ندارد در زمان ما بابها و مباحثی به این عنوان در فقه عمومی گشوده شود. مثلا باب ” تعادل و تراجیح ” در فقه خیلی کاربرد دارد ولی کمتر به آن توجه میشود و خیلی ها این مبحث را چون اواخر مباحث اصول واقع شده است اصلا نمی خوانند. مرحوم حاج آقا رضا صدر میگفت: مرحوم حاج آقا ضیاء عراقی گفته بوده ما در اصفهان با حاج میرزا محمد صادق خاتون آبادی رفیق بودیم، بعد ایشان رفتند نجف و بعد من هم رفتم نجف با ایشان صحبت کردم او گفت من میروم درس حاج میرزا حبیب الله رشتی، من هم رفتم وقتی به درس ایشان رفتیم ایشان گفتند: قال العضدی -در آن زمان کتاب اصولی بوده است مال عضدی – یک مطلب از عضدی نقل کرد و بعد گفت: فیه اولا و ثانیا و ثالثا و رابعا و ده تا اشکال به حرف ایشان کرد، بعد فردا به درس ایشان رفتیم باز همین حرف عضدی رانقل کرد و ده تا اشکال دیگر به او کرد روز سوم باز به همین ترتیب… خوب حالا عضدی که یکی از اصولیین عامه است یک حرفی را زده حالا در سه روز سی تا اشکال به حرف او مطرح میشود، آقای حاج آقا ضیاء میگوید من به رفیقم گفتم این درس برای ما ثمری ندارد، بعد رفتم درس مرحوم آخوند خراسانی
( صاحب کفایه الاصول)(۱) دیدم مرحوم آخوند تندتند اصول مسائل را مطرح میکند و میگذرد -می گویند خیلی هم خوش بیان بوده است – بالاخره در درس ایشان شرکت کرده بودند. من یک بار بعد از یکی از زندانها از منزل آقای فلسفی به منزل آیت الله آقای حاج سید احمد خوانساری رفتم، ایشان گفتند من درس مرحوم آخوند خراسانی را درک کرده ام ایشان در دوره آخر از اول اصول تا “جمع بین حکم ظاهری و واقعی ” یعنی همه جلد اول کفایه و جلد دوم تا مبحث “جمع بین حکم ظاهری و واقعی ” را در سه سال تدریس کرده اند، اگر بقیه آن را هم میگفته اند حداکثر شش سال میشده است، اما آن گونه که مرحوم حاج میرزا حبیب الله رشتی مشی میکرده یک دوره اصول بیست سال هم تمام نمی شده. به نظر من اگر یک لجنه با صلاحیتی مباحث اصول را متناسب با روشهای آموزشی تهذیب و تدوین کنند کار خوبی است.
س: حضرتعالی خودتان علاوه بر طرح مباحث اصولی در کتابهای فقهیتان که به تناسب مطرح شده آیا به طور مستقل درس اصول هم تدریس فرموده اید؟
ج: بله من بعضی از مباحث اصول را هم گفته ام، از خارج جلد دوم کفایه شروع کردم، ” مبحث قطع و ظن ” و قسمتهایی از ” برائت ” را گفتم، اینها قبل از انقلاب بود ولی به خاطر گرفتاریها وقت نکردم آنها را بنویسم.
عنایت آیت الله بروجردی به رجال احادیث و طبقات رجال
س: راجع به عنایت آیت الله بروجردی به طبقات رجال احادیث هم توضیحاتی بفرمایید.
ج: مساله رجال احادیث در درسهای مرحوم آقای حجت، آقای خوانساری و آقای صدر خیلی معمول نبود، در قم معروف بود که آقای مرعشی نجفی در رجال مطالعاتی دارند ولی در درس ایشان هم یک عده خاصی شرکت میکردند، اما آقای بروجردی در
درسشان خیلی عنایت به رجال داشتند و این طور که از ایشان نقل میکردند -البته من از خودشان نشنیدم – گفته بودند آن زمان که من در بروجرد درس میگفتم بعضی افراد را میدیدم که خیلی از مسائل دقیق را درک نمی کنند، اما رجال چون جنبه تاریخی دارد همه میفهمند، این سبب شد که من برای اینکه درس دایر باشد و همه عنایت داشته باشند هر روز یکی از شخصیتهای رجال را مطالعه میکردم و در درس خصوصیاتش را میگفتم، ایشان در این زمینه از بس مطالعه کرده بود یک تخصصی پیدا کرده بودند، بعد ایشان [اسانید] ” کافی ” و ” تهذیب ” و ” من لایحضر ” را تنظیم کرده بودند که این آخرها آقای حاج میرزا مهدی صادقی تبریزی به صورت ناقص آن را چاپ کرد اما آستانه حضرت رضا(ع) بنا بود به صورت کامل آن را چاپ بکند که آقای حاج میرزا حسن نوری (رحمه الله علیه) متصدی آن بود -چون به خط ایشان نوشته شده بود- منتها ایشان تصادف کرد و از دنیا رفت، حالا من نمی دانم آستانه حضرت رضا(ع) مشغول چاپ آن هست یا نه (۱)؛ مرحوم آیت الله بروجردی این “اسانید” را به ترتیب حروف تهجی منظم کرده بود و عقیده اش این بود که مشکلات رجالی از داخل خود “اسانید” به دست میآید و حل میشود، عنایت داشتند که مثلا در کافی اسامی روات به همان گونه که آمده ثبت گردد، مثلا یک جا نوشته “محمد بن عبدالجبار الصهبانی ” یک جا نوشته “عن الصهبانی ” یک جا آمده ” محمدالصهبانی ” اینها پشت سرهم که بیاید بعضی شارح بعضی دیگر میشود.
دیگر اینکه سلسله روات تا امام معصوم که پشت سرهم قرار میگرفت در مقایسه با هم اگر سقطهایی در سلسله بعضی سندها بود مشخص میشد و به این ترتیب طبقات روات معین میشد؛ مثلا میبینی پنجاه روایت پشت سرهم دارد “احمد بن ادریس عن محمد بن عبدالجبار الصهبانی عن الحسن بن محبوب عن ابی حمزه “، یک جا نوشته مثلا “عن الصهبانی عن ابی حمزه “، معلوم میشود که اینجا “ابن محبوب ” از وسط افتاده است،ایشان روی همین ترتیب در “و شنوه “(۲) شروع کرده بودند یک رجالی بنویسند که “راوی ” و “مروی عنه “ها را معین کند، همین کاری را که رجال اردبیلی کرده، و بعد که کتاب اردبیلی چاپ شد ایشان هم آن را تمام نکرد برای اینکه میگفت تقریبا همان کاری که ما میخواستیم بکنیم انجام شده است، و خود ایشان این کتاب رجال اردبیلی را داد چاپ کردند، ایشان در و شنوه که بودند گفته بودند آقایان بدلا، آمیرزا مهدی صادقی و آمیرزا حسین صادقی بنشینند فیش برداری کنند، و بعد ایشان به نوشته ای نگاه میکرد و روی “اسانید”ش نظر میداد و راوی و مروی عنه ها را مشخص میکرد، من هم آنجا نشسته بودم روز بعد رفتم پهلوی آقای بروجردی نشستم ببینم ایشان چکار میکند، در نوشته ایشان نگاه کردم فهمیدم که اینها اسانید است و ایشان آنها را تنظیم کرده و طبق آن جایگاه روات را مشخص میکند، همان طور که نگاه میکردم یک جا دیدم یکی از چشمشان افتاد، گفتم آقا شما یکی را جا انداختید، ایشان گفتند شما خوب متوجه شدید که من چکار میکنم پس ممکن است روزهای دیگر این کار را به شما محول کنم، ولی روز بعد از کروگان جاسب تقاضای فردی کردند که بتواند علیه بهاییها در آنجا تبلیغ کند و آقایان مرا برای این جهت به آیت الله بروجردی معرفی کردند و من به آنجا اعزام شده و از شرکت در آن جلسات محروم شدم، پس از مراجعت به قم روزی مشهدی رضا که در بیت ایشان خادم بود به من گفت: آقای منتظری آنها تو را دک کردند، چون دیدند داری جا باز میکنی؛ علی ای حال آیت الله بروجردی روی رجال زحمت کشیده بود و طبقات رجال تقریبا حفظش شده بود. در درس هم زیاد از آن استفاده میکرد و در حوزه این یک امتیازی بود برای ایشان، من یک وقت به ایشان عرض کردم خوب است اینها به چاپ برسد، گفتند: اینها یک وقت نجف میرود -ایشان روی نجف حساس بودند- ممکن است نکاتش را درک نکنند، من گفتم آقا ما که نکاتش را فهمیدیم خوب نجفی ها هم وقتی که خواندند نکاتش را درک میکنند، ولی بالاخره ایشان تا زنده بود کتابهایش را چاپ نکرد، حتی یک حاشیه بر کفایه داشتند که یک روز آوردند سر درس قسمتی را در مساله مقدمه واجب از روی آن خواندند و من در نهایه الاصول نقل کرده ام که میگویند آن هم از بین رفته است. من یک بار مساله ای را در طهارت از ایشان پرسیدم، ایشان میخواست مبنای خودش را در مساله بگوید، نوشته هایش را که هنگام حاشیه زدن بر عروه نوشته بود آورد و از روی آن خواند که من نمی دانم الان آن
نوشته ها چه شده است. من توصیه میکنم به آقایانی که تالیف دارند تالیفاتشان را تنظیم کنند و در اختیار دیگران بگذارند،نگویند که یک وقت به یک جایش اشکال میکنند، همه نوشته ها غیر از کلام خدا و معصومین (ع) قابل اشکال است ولی محسناتی هم دارد و از نوشته هایشان دیگران هم استفاده میکنند.
ابتکار آیت الله بروجردی در طبقات رجال احادیث
س: آیا مرحوم آیت الله بروجردی در رجال هم تالیف یا تدریس داشتند؟
ج: ایشان چیزی به عنوان درس رجال نداشتند، ولی مقید بودند که سندهای احادیث را بخوانند، مثلا میگفتند این راوی طبقه چندم است، روایت ضعیف یا صحیحه است، طبقات را ایشان زیاد ذکر میکردند، و میفرمودند اهل سنت رجال را طبقه بندی کرده اند و علمای ما طبقه بندی نکرده اند؛ایشان به طبقه بندی شدن رجال عنایت داشتند، و میفرمودند مبدا را باید پیامبر اکرم (ص) قرار دهیم و صحابه که از پیامبر اکرم (ص) حدیث دارند طبقه اول روات محسوب میشوند، و تابعین که از صحابه حدیث دارند طبقه دوم میباشند، روی همین حساب اصحاب امام باقر (ع) مثل “زراره ” و “محمدبن مسلم ” طبقه چهارم میشوند یعنی اینها اگر بخواهند از پیغمبر(ص) حدیث داشته باشند معمولا با سه واسطه میتوانند حدیث داشته باشند، حالا ممکن است بعضی از رجال معمر باشند که دو طبقه حسابشان میکنیم مثل ” حمادبن عیسی ” و ” حمادبن عثمان ” که چون عمر اینها طولانی بوده هم طبقه پنج میشوند هم طبقه شش. ایشان معمولا هر سی سال را یک طبقه حساب میکردند، یعنی بین استاد و شاگرد معمولا سی سال تفاوت سن میباشد؛ روی این اصل ایشان میگفتند از زمان پیغمبر(ص) که حساب کنی تا زمان شیخ طوسی دوازده طبقه میشود؛ کلینی طبقه نهم است، صدوق طبقه دهم، شیخ مفید طبقه یازدهم، شیخ طوسی طبقه دوازدهم، بدین ترتیب شیخ طوسی اگر بخواهد حدیث از پیامبر(ص) داشته باشد معمولا به یازده واسطه میشود، آن وقت بعد از شیخ طوسی تا شهید ثانی هم دوازده طبقه میشود، پس شهید ثانی در راس طبقه بیست و چهارم است، و بعداز شهید ثانی تا
زمان ما نیز دوازده طبقه است که آقای بروجردی میشد راس طبقه سی و ششم، و میگفتند: هر طبقه، صغار و کبار هم دارد، آن وقت من با آقای مطهری میگفتیم روی این حساب ما از صغار طبقه سی و هفتم و مثل آقای خمینی و آقای گلپایگانی از کبار طبقه سی و هفتم محسوب میشویم چون همه ما از شاگردان آقای بروجردی بودیم، آقای بروجردی که طبقه سی و ششم باشد ما صغار سی و هفتم و اینها کبار سی و هفتم میشوند؛ و ایشان از بس اینها را میگفتند دیگر ما یاد گرفته بودیم که مثلا «زراره» طبقه چهارم است، «صفار» طبقه هشتم است و….
اصول و جوامع روایی
از طرف دیگر اصحاب ائمه (ع) هر کدام روایاتی را گردآوری کرده بودند که “اصل ” نامیده میشد، بعد در زمان حضرت رضا(ع) یک عده از بزرگان مثل ” صفوان بن یحیی ” و ” علی بن حکم ” و ” بزنطی ” آمدند این اصول را جمع آوری کردند، اینها اسمش شد ” جوامع اولیه “، مثلا ” جامع بزنطی “، ” جامع علی بن حکم “. بعد این جوامع اولیه پیش مرحوم کلینی، شیخ طوسی و شیخ صدوق بوده و اینها از آن جوامع با ذکر سند روایت نقل میکردند و به این شکل کتاب تهذیب “، ” استبصار “، ” کافی ” و ” من لایحضر ” را تدوین کردند که به اینها گفته میشود “جوامع ثانویه ” که از روی ” جوامع اولیه ” تنظیم شده،بعد کتابهایی مثل “وسائل ” و “وافی ” و ” بحار ” را تنظیم کردند که به اینها میگفتند “جوامع در مرتبه سوم “؛ ایشان روی کتب اربعه خیلی عنایت داشتند میفرمودند مولفین اینها به صرف اینکه یک روایت در یک جایی آمده اعتماد نمی کردند بلکه اجازه روایت داشتند و پیش مشایخ و اساتیدشان این روایات را خوانده بودند مثلا شیخ سند دارد تا کتاب بزنطی، علاوه بر اینکه جامع بزنطی نزد او بوده ولی تنها به آن اعتماد نمی کرده بلکه شیخ این روایات را مثلا پیش مفید خوانده، مفید هم پیش ابن قولویه خوانده به همین شکل تا میرسد به خود بزنطی؛ بعد ایشان میگفتند در کتب اربعه قضیه به این شکل بوده ولی در غیر کتب اربعه اجازه روایت به این شکل نبوده لذا به کتب اربعه خیلی اعتماد داشتند، اما بعضی از کتابها نظیر
« محاسن برقی » و «جعفریات» را خیلی قبول نداشتند و میگفتند مثلا یک کتاب از هند آورده اند به نام جعفریات،ما چه میدانیم که این همان جعفریاتی است که از ائمه (ع) رسیده، ایشان در فقه به این کتابها اعتماد نمی کردند و میفرمودند به عنوان تایید بد نیست.
احیای کتب قدما توسط آیت الله بروجردی در حوزه
قبل از اینکه مرحوم آیت الله بروجردی به قم بیایند اصلا کسی کتب اربعه یا کتب قدما را نگاه نمی کرد، فقط همین “وسایل ” را نگاه میکردند گاهی اوقات وسایل را هم نگاه نمی کردند فقط در “جواهر” بحث میکردند، مرحوم آقای حجت کمی این جور چیزها را داشت اما آقایان دیگر اصلا در این وادیها نبودند.
بسیاری از کتب که الان میبینید در دستهاست از برکت مرحوم آیت الله بروجردی است، مثلا «مفتاح الکرامه » را که اول چاپ کرده بودند دوره اش را میفروختند ۳۵ قران، به بعضی طلبه ها هم مجانی میدادند بعضی طلبه ها آن را فروخته بودند به عطاریها که در آن دارو بپیچند، ولی مرحوم آیت الله بروجردی وقتی آمدند قم به اقوال قدما خیلی عنایت داشتند ولذا مفتاح الکرامه خیلی قرب پیدا کرد. ” الجوامع الفقهیه ” را مرحوم آیت الله بروجردی زنده کرد، نهایه شیخ طوسی، کتابهای صدوق، کتب قدما و اصول متلقات از معصومین (ع) را اصلا کسی به آنها مراجعه نمی کرد؛ مرحوم آیت الله بروجردی کتابهای فقهی را کمیاب کرد، مفتاح الکرامه را کمیاب کرد. «خلاف» شیخ طوسی را تا زمان ایشان اصلا چاپ نکرده بودند، این کتاب خیلی با ارزش است، مرحوم آیت الله بروجردی خودش آن را خطی نوشته بود بعد نسخه های مختلف آن را از جاهای مختلف جمع آوری کرد و دستور داد یک نسخه آن را چاپ کردند البته مخارجش را آقای کوشانپور داد -خداوند او را رحمت کند- «منتهی » و «تذکره » ی علامه را کسی سراغش نمی رفت همه اینها را مرحوم آیت الله بروجردی در قم زنده کرد.
س: این آقای کوشانپور که فرمودید چه کسی بود و به چه عنوان در چاپ این کتاب کمک میکرد؟
ج: آقای کوشانپور آدم ثروتمندی بود که اهل وجوهات بود، منتها مقید بود که وجوهاتش را در این جور کارهای تبلیغی مصرف کند، ایشان در تهران چند خانه هم داشت که بعضی از علمای تهران در آن مینشستند حتی مرحوم شهید مطهری هم مدت کمی در یکی از خانه های آقای کوشانپور زندگی میکرد، البته اجاره اش را به عنوان وجوهات حساب میکرد، این شخص مقلد آیت الله بروجردی بود، و در نشر این کتابها از وجوهات کمک میکرد، بعد که ایشان از دار دنیا رفت بازماندگانش موسسه ای به همین نام درست کردند.
اهتمام به گردآوری منظم احادیث شیعه ( جامع احادیث الشیعه)
س: نظریه آیت الله بروجردی در گردآوری احادیث شیعه چگونه بود و حضرتعالی با این طرح تا چه اندازه همکاری داشتید؟
ج: مرحوم آیت الله بروجردی در درسهایشان که روایات را میخواندند نوعا در هر باب به صاحب وسایل اشکال میگرفتند و معمولا اشکالهایشان هم وارد بود، صاحب وسایل بسا یک قسمت از روایت را ذکر کرده و دنباله آن را ذکر نکرده است در صورتی که این دو قسمت با هم ارتباط داشته است؛ گاهی اوقات دو سه تا روایت که پیداست اینها یک روایت بوده ولی سندهای مختلف دارد قاعده اش این بود که اینها را پهلوی هم ذکر میکرد که این کار را نکرده، یا مثلا روایاتی که یک مفهوم را با دو لحن بیان داشته قاعده اش این بود که هر دو را پهلوی هم ذکر میکرد که هر یک قرینه دیگری میشد اما اینها را پهلوی هم ذکر نکرده، روی این جهت ایشان همیشه به صاحب وسایل اشکال داشتند که در تنظیم روایات این جور جهات را رعایت نکرده است، مثلا بجا بود روایتی را که مشایخ ثلاث ذکر کرده اند پهلوی هم ذکر میکرد تا انسان میفهمید این روایت را هر سه نفر (کلینی، شیخ طوسی و صدوق) نقل کرده اند، از این گونه اشکالها داشتند؛ ایشان به فکر افتادند که خودشان روایات را
تنظیم کنند، یک دسته از فضلا را دعوت کردند که این کار را شروع کنند، البته این نکته را باید گفت آن طور که مرحوم آیت الله بروجردی به وضع روایت بصیر و مسلط بودند افرادی که دعوت شده بودند -که یکی از آنها من بودم – بصیرت لازم را نداشتیم، باید اینها تازه بیایند از صفر شروع کنند؛ افراد هم مختلف بودند بعضیها خوب بودند، بعضیها درجه شان پایین تر بود، علی ای حال اینها آمدند، ایشان هم خیلی وقت صرف کرد، جلسه های زیادی میآمد مینشست، در کیفیت تنظیم دستورهای مهمی میدادند، خیلی هم عنایت داشتند که این کار انجام بشود، با اینکه کار- های مهمی به ایشان مراجعه میشد گاهی اطرافیها در بیت ایشان حرص میخوردند که ایشان کارهای مهم را گذاشته اند و دارند به این کتاب ور میروند ولی ایشان خیلی عنایت داشتند که این کتاب بر اسلوب صحیح پایه ریزی شود، اول هم صحبت این بود که هم احادیث شیعه و هم احادیث سنی تنظیم بشود و اگر شده بود خیلی خوب بود، یعنی احادیث ” صحاح سته ” هم در هر بابی درج میشد، این کار زحمت طلبه ها را کمتر میکرد، خوب هم بود چون در بسیاری از مسائل روایات ما نظر دارند به روایات اهل سنت، خود مرحوم آقای بروجردی هم میدانستند که این کار مهمی است ولی روی بعضی جهات که ممکن است بعدا بگویند دارند کتابهای سنی ها را احیا میکنند از آن صرف نظر کردند، ایشان روی این جهات خیلی حساب میکرد که مثلا جوی برای علمای شیعه درست نکنند، و الاخود ایشان به این موضوع عنایت داشت و کتابهای آنها را هم داشت؛ بالاخره ایشان هر روز میآمدند یک برنامه و دستوری میدادند. یک روز ایشان یک فرمایشی فرمودند من به ایشان گفتم: آقا شما چند روز پیش آن جور دستور دادید حالا این جور میفرمایید؟ ایشان گفتند: “انا فی کل یوم رجل ” -من هر روز یک برداشت جدیدی دارم – من عرض کردم: آقا با “انا فی کل یوم رجل ” نمی شود کتاب نوشت، برای اینکه یک برنامه باید از اول باشد که همه روی آن برنامه کار کنند، و بالاخره گاهی نظریاتی به ذهن خود ایشان میآمد یا افراد تذکراتی میدادند، و سلیقه و متد اینکه چه جور تنظیم کنیم عوض میشد. علی ای حال شاید بیست و چهار پنج نفر میشدند،بنا شد هر دو نفری یک کتاب را با هم تنظیم کنند، من با آقای ابراهیم امینی تابستان رفتیم نجف آباد ” روایات ارث ” را تنظیم کردیم، البته برای ما خوب بود با روایات آشنا میشدیم، مرحوم آقای ربانی شیرازی با آقای حاج
شیخ محسن حرم پناهی ” صلات ” را تنظیم کردند، یک عده ” طهارت ” را تنظیم کردند که بعد بیاورند آنها را با هم یکنواخت کنند، چون باید یک سبک باشد؛ ایشان عنایت داشت که در مقدمه این کتاب حدیث متواتر ثقلین بیاید، چون ما با سنی ها اگر چه در مساله امامت اختلاف داریم ولی طبق این حدیث که مورد قبول آنها نیز هست پیامبر اکرم (ص) گفتار عترت را در کنار قرآن قرار داده است و فرموده اگر به این دو تمسک کنید گمراه نمی شوید؛ بنابر این اگر بخواهیم به دستور پیامبر (ص) عمل کرده باشیم، برای عمل کردن به دستورات فقه اسلام باید فقه عترت را به دست بیاوریم و به همان عمل کنیم، به همین جهت من یک روز رفتم خدمت ایشان، ایشان دو جلد کتاب عبقات را که مربوط به حدیث ثقلین بود دادند به من و فرمودند شما این کتاب را خلاصه گیری کنید – عبقات هم خیلی شلوغ است – بالاخره این توفیق برای من حاصل شد که این دو جلد کتاب را که هر جلد حدود هشتصد صفحه و همه مربوط به حدیث ثقلین است مطالعه و خلاصه گیری کنم، متاسفانه آن زمان دستگاههای فتوکپی و زیراکس و اینها که الان هست نبود ما متن همان چیزهایی که راجع به ارث نوشته بودیم و حدیث ثقلین را دادیم به آیت الله بروجردی و دیگر نفهمیدیم چطور شد؛ ولی این کار برای افراد خیلی مفید بود، همه با زیر و بم کار و نکات روایات و خصوصیات کتابها آشنا شدند و این خود در واقع تمرین یک کار دسته جمعی بود.
ظاهرا خود مرحوم آیت الله بروجردی یک مقدمه ای مربوط به حدیث ثقلین برای آن کتاب تنظیم کرده بودند حالا نوشته ماکه دادیم به ایشان اثر داشته یا نداشته نمی دانم، این کتابها در زمان مرحوم آیت الله بروجردی به چاپ نرسید، ولی آقای کوشانپور که پس از فوت آقای بروجردی به آقای شاهرودی مراجعه کرده بود از آقای شاهرودی اجازه گرفته بود که از وجوهات آنها را چاپ کند ولی ایشان هم مرحوم شد، یادم هست که همان اوایل انقلاب آقای حاج شیخ اسماعیل ملایری که ادامه این کار را به عهده گرفته بودند به من گفتند شما به آقای خمینی بگویید که حدود ده هزار تومان خرج این کار است آن را تامین کنند تا چاپ این کتابها ادامه پیدا کند، من هم به آیت الله خمینی گفتم ایشان هم قبول کردند، منتها بعد آقای حاج شیخ اسماعیل نیامدند، ظاهرا به آیت الله خوئی مراجعه کرده بودند که برای ادامه کار و چاپ کتابها از ایشان کمک بگیرد، به هرحال این کتاب خوبی است ولی کیفیت چاپ آن از جهت
علامت گذاری و ویراستاری به شکل مطلوب نیست.
س: به نظر حضرتعالی آیا این مجموعه کتاب ” جامع احادیث الشیعه ” عینا مطابق با همان طرح ایده آلی است که مرحوم آیت الله بروجردی در نظر داشتند؟
ج: بالاخره وقتی انسان میخواهد روایات یک مساله فقهی را مورد بررسی قرار دهد اگر بخواهد ده بیست جلد کتاب روایت اطراف خود جمع کند مشکل است، کتاب جامع الاحادیث این کار را کرده که این روایات را یکجا جمع آوری کرده است، البته تکرار در بعضی جاها لازم است و نمی شود به صرف آدرس دادن اکتفا کرد، مثلا همین مستمسک آیت الله حکیم را که نگاه میکنیم گاهی انسان کلافه میشود، در یک مساله مثلا میگوید: “کصحیحه زراره الماضیه ” و ما چقدر باید بگردیم تا آن صحیحه را در یک صفحه یا چند صفحه جلوتر پیدا کنیم، با اینکه خود آن صحیحه نیم خط یا یک خط بیشتر نیست، کتاب جامع الاحادیث هم گاهی این گونه است که اگر در یک باب مثلا بیست عدد روایت است بسیاری از آنها را گفته ” تقدم فی باب فلان ” (در فلان باب این روایت آمده است) و این مراجعه به بابهای دیگر بخصوص اگر در جلدهای متعدد باشد خسته کننده است و بسا انسان حوصله مراجعه را پیدا نکند، و اگر چنانچه این کار میشد که روایات مهم هر باب چه از کتابهای شیعه چه از کتابهای سنت گردآوری میشد مخصوصا روایتهای صحیحی که نقطه اتکای فتواست، کار را آسانتر میکرد و فایده بیشتری داشت.
این مطلب را هم من همین جا اضافه کنم که بسا در روایات ما نکاتی هست که به روایات اهل سنت اشاره دارد، مرحوم آیت الله بروجردی یک وقت مطلبی را به این مضمون میفرمودند که فقه ما مثل حاشیه ای است بر فقه اهل سنت، چون حکومت و دولت و ملت همه سنی بودند روایات اهل سنت در آن زمان مطرح بوده، فتاوای آنها مطرح بوده و روایات ائمه ما گاهی ناظر به فتاوای آنها بوده است، اگر در یک مساله روایاتی که در صحیح بخاری و مسلم و سایر کتب اهل سنت هست اینها را هر چند در پاورقی ذکر میکردیم و طالب علم اینها را با روایات خودمان تطبیق میکرد خیلی بهتر بود. البته ما راجع به تنظیم جامع احادیث همه زحمت خودمان را کشیدیم و آن اوایل در جلسات دسته جمعی همه نوشته ها یکنواخت میشد ولی بعدا همه اینها در اختیار حجه الاسلام والمسلمین آقای حاج شیخ اسماعیل ملایری قرار گرفت و الان ایشان تنهاست و خودشان آنها را تنظیم میکنند، البته به کار خودشان مسلط هم شده اند خداوند به ایشان توفیق عنایت کند. …
انتهای پیام
ارسال نظر