یکی از قیامهای عصر امام صادق (ع) مربوط به قیام زید فرزند امام محمد باقر (ع) است. روایات حاکی از ستایش این شخصیت بزرگوار است.
به گزارش تیتر عاشورا ، عصر امام صادق(ع) یکی از پر تلاطمترین دوران مربوط به زندگانی اهلبیت وحی (ع) بود. حداقل دو قیام در این عصر شکل گرفت که از جملۀ آنها قیام زید بود. زید فرزند امام محمد باقر (ع) در ماه صفر سال 122 (ه.ق) و در زمان امامت امام صادق علیهالسلام و مصادف با حکومت هشام بن عبدالملک اموی قیام کرد. این قیام منجر به شهادت زید و یارانش شد.
ماجرا از این قرار بود که در اوایل قرن دوم، عباسیان به فکر استقلال از علویان افتاده و در خفا مردم را به سوی خود دعوت میکردند، اما امید چندانی به پیروزی خود نداشتند؛ علت این امر همان بود که از نظر مردم آل علی علیهالسلام تنها بازماندگان نسل پیامبرند و مظلومیت این خانواده به خصوص از حادثه جانگداز کربلا حیثیت اجتماعی آنان را میان مردم بهطور شگفتی بالا برده بود. حرکتی که «زید بن علی بن حسین» آغاز کرد، تأکید بر اهمیت علویان در میان مردم عراق بود؛ قیام وی به این صورت بود که اواخر دهه دوم قرن دوم، زید پس از پشت سر گذاشتن یکسری اختلافات و مشاجرات لفظی با هشام بن عبدالملک، تصمیم به اعتراض علیه قدرت حاکم گرفت و در صفر سال 122 ه.ق در کوفه دست به یک حرکت انقلابی زد و پس از دو روز درگیری نظامی به شهادت رسید. (جعفریان، حرکت فکری و سیاسی ائمه، ص364)او هشام را به کتاب و سنت فرا میخواند و میگفت باید با ستمگران نبرد و از ناتوانان دفاع کند. محرومان را به مال یاری رساند و غنائم را به عدل تقسیم کند و اهلبیت را یاری برساند.
زید گفت اینان به همه مسلمانان ستم کردند و ما آنها را به کتاب و سنت فرا میخوانیم. ما میخواهیم سنتها را زنده کنیم و چراغ بدعتها را فرو نشانیم؛ اگر اجابت کنید به سعادت خواهید رسید و اگر اجابت نکنید من ضامن شما نیستم. از این جهت مردم از او جدا شدند و بیعتش را شکستند و گفتند پیش از تو امامی بود و اکنون از دنیا رفته و جعفر پسر او بعد از او امام ما است. (ابن خلدون، ترجمه عبدالمحمد آیتی، ص188)
با توجه به اهمیت زیادی که امام باقر از لحاظ علمی در جامعه داشت، موقعیت چشمگیری برای زید و حرکت انقلابی او به وجود نیامد؛ گرچه در شمار محدثان بود و به سبب علوی بودن او مورد توجه فراوان مردم عراق قرار داشت. گفته میشود دغدغهی وی بازپسگیری حکومت از بنیامیه و سپردن آن به خاندان وحی بود؛ چه اینکه امام صادق دربارۀ زید فرمود «فَإِنَّ زَیْداً کَانَ عَالِماً وَ کَانَ صَدُوقاً وَ لَمْ یَدْعُکُمْ إِلَى نَفْسِهِ إِنَّمَا دَعَاکُمْ إِلَى الرِّضَا مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ ع وَ لَوْ ظَهَرَ لَوَفَى بِمَا دَعَاکُمْ إِلَیْهِ إِنَّمَا خَرَجَ إِلَى سُلْطَانٍ مُجْتَمِعٍ لِیَنْقُضَه؛ همانا زید عالم و بسیار راستگو بود، و شما را به خود دعوت نکرد بلکه تنها به رضاى از آل محمّد (امامِ از آنان) دعوت کرد و اگر پیروز مىشد حتماً به آنچه شما را به آن دعوت کرد وفا مىکرد و همانا بر سلطانى که نیروهایش را جمع کرده بود خروج کرد تا او را در هم شکند.» (الکافی (ط - الإسلامیة)، ج8، ص264)
وقتی زید بن علی از سفر شام به کوفه رسید، با استقبال مردم و درخواستهای قیام مواجه شد و بنابر نقل شیخ مفید، کسانی که به دیدار او رفتند، با او بیعت کردند. اما یک روز قبل از خروج و آغاز قیام، استاندار عراق به والی کوفه دستور داد مردم کوفه در مسجد جمع شوند. والی پس از احضار رهبران طوایف و بزرگان قوم به مسجد، در شهر اعلام کرد که هر کس به مسجد نیاید، خون او مباح خواهد بود. در نتیجه از آن همه، تنها 300 نفر و بنابر نقلی کمتر از آن با زید بن علی همراهی کردند. در منابع آمده است، در آن شب زید بن علی و یارانش، در بیابان به سر بردند.
عاقبت قیام زید تا شهادت
بالاخره قیام زید آغاز شد. روز اول این قیام با پیروزی او و یارانش همراه بود. روز دوم نیز روند مبارزه به نفع زیدیان بود. با کشته شدن دو تن از سرداران سپاه زید، سپاه زید تضعیف شد. در نهایت خود ایشان بر اثر اصابت تیری به پیشانیاش به شدت مجروح شد، سپس در روز جمعه سوم صفر سال122 (ه.ق) به شهادت رسید. یاران زید برای آنکه جسد وی به دست مأموران اموی نیفتد، مسیر جوی آبی را تغییر داده، جسد را دفن کردند و سپس دوباره جوی را به جای خود بازگرداندند، اما غلامی که همراه آنان بود، «حکم بن صلت» را با خبر کرد. امویان جسد را بیرون کشیدند، به دستور یوسف بن عمر، بدن زید را به دار آویختند، و سرش را برای هشام بن عبدالملک، خلیفه اموی فرستادند.
نتایج قیام زید
نتایج و پیامدهایی برای قیام زید بن علی بیان شده است؛ از آن جمله اینکه قیام زید و پس از آن، قیام یحیی، مقدمات سقوط حکومت بنیامیه را فراهم آورد و دامنه قیامهای شیعی را به خراسان کشاند. (کاظمی، «قیام زید بن علی و یحیی بن زید و اسباب شکست و تاثیرات آن در مبارزات ضد اموی»، ص199) یا از امام صادق(ع) نیز نقل شده است که هشام بن عبدالملک، زید بن علی را کشت، خدا هم در عوض حکومت او را زایل کرد.
اما دربارۀ تأیید یا عدم تأیید قیام زید از سوی امام صادق علیهالسلام رویکردهایی مطرح است؛ از جمله آنکه به اعتقاد شیعه امام به مشیت خدا عمل میکند؛ اگر ضرورتی برای قیام باشد، خود او نیز دست به قیام میزند، همانند آنچه در قیام امام حسین علیهالسلام دیده شد. قول دیگر این است که هرچند امام این قیام را تأیید نکرد، اما برخی روایات حاکی از ستایش زید است؛ هرچند این نوع ستایش، دلیلی بر تأیید اصل حرکت زید نیست. دستهای دیگر معتقدند با توجه به جو خفقانی که در عصر ائمه(ع) بود، آن بزرگواران مستقیم ورود نمیکردند و از باب تقیه و در لفافه حرکت آنها را تأیید میکردند.
ستایش زید از رسول اکرم تا امام صادق (ع)
در نهایت اینکه شخصیت زید همیشه مورد ستایش عترت(ع) بود و حتی اخباری مبنی بر اخبار غیب پیامبر(ص) دربارۀ این شخصیت بزرگوار وجود دارد. شیخ صدوق در عیون اخبار الرضا(ع) مینویسد: رسول خدا صلى الله علیه وآله به امام حسین علیه السلام فرمود «یَا حُسَیْنُ یَخْرُجُ مِنْ صُلْبِکَ رَجُلٌ یُقَالُ لَهُ زَیْدٌ یَتَخَطَّى هُوَ وَ أَصْحَابُهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ رِقَابَ النَّاسِ غُرّاً مُحَجَّلِینَ یَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ بِلَا حِسَابٍ؛ ای حسین، از صُلب تو مردى خارج مىشود که به او زید گفته مىشود، او و اصحابش از فراز سر و گردن مردم (در روز محشر) عبور کرده و بدون حساب وارد بهشت میشوند. (کنایه از اینکه در شلوغى محشر که مردم براى حسابرسى در صف ایستادهاند، آنان مردم را کنار زده و بى حساب و کتاب وارد بهشت مىشوند) ( عیون أخبار الرضا، ج1، ص250)
یا نقل است وقتی خبر شهادت زید به امام صادق علیهالسلام رسید، فرمود «إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّـآ إِلَیْهِ رَا جِعُونَ؛ عِنْدَ اللَّهِ تَعَالَى أَحْتَسِبُ عَمِّی إِنَّهُ کَانَ نِعْمَ الْعَمُّ إِنَّ عَمِّی کَانَ رَجُلًا لِدُنْیَانَا وَ آخِرَتِنَا مَضَى وَ اللَّهِ عَمِّی شَهِیداً کَشُهَدَاءَ اسْتُشْهِدُوا مَعَ رَسُولِ اللَّهِ ص وَ عَلِیٍّ وَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَیْنِ ص؛ من در نزد خداوند متعال در صف محشراز براى عموی خود طلب مزد و ثواب میکنم؛ چه خوب عمویی بود و مردى بود که در دنیا و آخرت از براى ما منفعت داشت و دارد و دو مرتبه فرمود. به خدا قسم که عم من شهید وفات یافت مثل شهدایى که با رسول خدا و على و حسن و حسین شهادت یافتند». ( عیون أخبار الرضا، ج1، ص252)
ارسال نظر