نویسنده کتاب لبخند مصطفی گفت: هنگام نوشتن کتاب بارها مردد شدم و به بنبست خوردم، حتی یکبار از ادامه کار انصراف دادم، اما هربار عنایت شهید باعث شروع دوباره میشد تا جایی که گاهی احساس میکردم، خود شهید دارد مینویسد.
به گزارش عاشورا نیوز به نقل از باشگاه خبرنگاران توانا در سی و چهارمین نمایشگاه بینالمللی کتاب با مریم دوست محمدیان نویسنده کتاب «لبخند مصطفی» که درباره زندگی شهید مدافع حرم مصطفی نبیلو به روایت همسرایشان هست، به گفتوگو پرداختیم.
چطور با سوژه کتاب آشنا شدید؟
با شهید مصطفی نبیلو زمانی آشنا شدم که در حرم حضرت معصومه (س) با همسر ایشان همکار بودم و هفتهای یکبار بهعنوان خادم افتخاری به آنجا میرفتم. هنوز شهید زنده بودند و در خلال خاطرات و تعریفهایی که همسر ایشان داشتند به دراماتیک و عاشقانه بودن زندگی آنها پیبرده بودم. بعدها که ایشان به عنوان مدافع حرم به سوریه اعزام و شهید شد، من تازه وارد دنیای نویسندگی شده بودم، دوستانه به همسرشان گفتم کاش زندگی شما را کسی بنویسد. گفتند اگر دوست داری، بنویس. گویا دعوت خود شهید بود، نه از سر کمال من، گاهی انسان در حال سقوط است یا به بیراههای میرود و شهید با خاصیت وجودی خودش دست انسان را میگیرد. من احساس میکنم از این بابت به نوشتن زندگی ایشان دعوت شدم.
چطور این سوژه را انتخاب کردید؟
آن زمان شرایط پیچیدهای داشتم هم از لحاظ زندگی شخصی و هم از لحاظ تازه وارد بودنم در حیطه نویسندگی و تقریباً با شهید نبیلو زندگی حرفهای من در زمینه نوشتن شکل گرفت. هنگامی که انتشارات جمکران همراه ستاد کنگره ملی شهدای استان قم جلساتی تشکیل دادند و با دعوت نویسندگان دنبال سوژهیابی بودند، من تمام مدت اسم این شهید در ذهنم بود. البته صحبتهای من با همسر شهید قبل از این جلسات بود. با این حال فکر میکردم من کجا و نوشتن از شهدا کجا. تا اینکه نام شهید نبیلو آورده شد. حال خاصی پیدا کردم که جلو بروم با خودم گفتم اگر توانستم ادامه میدهم اگر نتوانستم هم عقب میکشم و هیچ اتفاقی نمیافتد. طرحش را نوشتم پذیرفته شد و مصاحبهها شروع شد.
چه ویژگی در زندگی شهید و همسرشان شما را جذب کرد برای نوشتن؟
سبک زندگی این شهید در روابط خانوادگی بسیار بارز است. آن زمان که شهید زنده بود ما در دورهمیهایی که داشتیم و همسر شهید از ایشان تعریف میکردند، باور نمیکردیم و وقتی ما از مشکلات زندگی میگفتیم ایشان میگفتند ما با آقا مصطفی این مشکلات را نداریم. نحوه تدبیر عاطفی و روانی شهید در زندگی عجیب و غریب است و فکر میکنم اگر چه این کتاب از زبان همسر شهید روایت شده اما مخاطب آن بیشتر آقایان هستند و این مطالب راهی را به آنها نشان میدهد تا الگو بگیرند. این را هم بگویم روش و منش این شهید سهل ممتنع نیست و میشود روش و منش ایشان را داشت.
در طول نوشتن کتاب خاطرات خاصی هم برایتان بهوجود آمد؟
بعد از اتمام مصاحبهها برای نوشتن مردد شدم و این موضوع را به همسر شهید گفتم. او گفت هرطور خودت راحتی. یک ماهی میشد که من آرم حرم که باید در موقع شیفت نصب میکردم را گم کرده بودم و هیچ کجا پیدا نمیکردم. این موضوع را به همسر شهید گفتم. او گفت: من در وسایل شهید میگردم اگر آرم خدمتش بود برایت میآورم. مطمئن بودم نمیآورند چون به شدت روی وسایل شهید حساس هستند و حتی به بچههایشان هم ندادند. همسر شهید آن آرم را برای من آورد و همین باعث شد که دوباره کار را ادامه بدهم. خیلی جاها وقتی به بنبست میخوردم، از شهید کمک میخواستم و دست من را میگرفت، به واقع حضور و کمک شهید را کنارم میدیدم و هنگام نوشتن یک جاهایی دکمههای صفحه کلید گویا در اختیار ایشان بود. در مصاحبهها که به بنبست میخوردم با کمک شهید مشکلات حل میشد.
بازخورد مخاطبان چطور بود؟
این کتاب موردتوجه خانواده شهید به خصوص همسرشان و بعد سایر مخاطبان و علیالخصوص نوجوانان قرار گرفت، بازخوردشان این بود که به قدری زندگی این شهید متفاوت بود که غیرمستقیم شهید را شناختیم و لذت بردیم و این چیزی جز عنایت شهید نیست.
پس از پایان کتاب تجربه خاصی داشتید؟
بعد از اتمام این کتاب اتفاقات خیلی خوبی به خصوص در زمینه شغلی و حرفهای برایم افتاد. همسر شهید مدام این را میگویند که شهید نبیلو از خجالت کسی که قدمی برایش بردارد، در میآید و مدیون کسی نمیماند. دست کریم و بخشندهای دارند. امیدوارم باز هم روزیم شود برای شهید دیگری بتوانم قلم بزنم.
نکته پایانی
مطالعه در زندگی شهدا حتی به صورت داستانی که وجهی از خیال دارد، راهگشاست و زندگی را از غرق شدن در دنیای مادی نجات میدهد. این زندگینامهها دریچه نجاتی برای آدم باز میکند و بد نیست انسان آن را امتحان کند.
پایان پیام/
ارسال نظر